جونگ کوک همچنان به دیوار خونهاش چسبیده بود و با استرس به آلفا خیره شده بود. هر لحظه فرومونهای بیشتری توی فضای خونهاش پخش میشد و دمای بدنش بالاتر میرفت.
مثل هر دفعه که هیت میشد، درد بدی رو توی بدنش احساس میکرد.
انقدر توی سکوت به اون آلفای سکسی خیره شده بود که ناگهان به خودش اومد و دید که تمام وجودش فریاد میزنه که به اون آلفا نیاز داره.
اما اون آلفا بهش صدمهای نمیزد؟با شنیدن صدای آلفا که بم تر شده بود به خودش اومد:
-توئه لعنتی هیت شدی؟
جونگکوک تندتند سرش رو تکون داد و چشمهای نیازمندش رو به آلفا دوخت.
آلفا که فرومون های اون امگا روش تاثیر گذاشته بودن، به امگا نزدیک شد و نزدیک گوشش لب زد:-یه امگا کوچولو که توی هیته و با فرومونهاش داره منو تحریک میکنه اینجاست. بنظر میاد به کمک نیاز داره درسته؟
تهیونگ بعد از رهاکردن نفسهای داغش روی گردن اون امگای توی هیت، زبونش رو روی لالهی گوشش کشید و ازش کمی فاصله گرفت. صورتهاشون توی فاصله کمی قرار گرفته بودن.
تهیونگ با چشمایی که رگههای طلایی توشون دیده میشد به جونگکوکی که گونههاش داغ و سرخرنگ شده بودن، نگاه میکرد.
فرومونهای اون امگا هر لحظه بیشتر تهیونگ رو تحریک میکردن و کنترلکردن خودش براش سخت شده بود.
دستش رو از سینه تا زیر شکم امگایی که در برابر اون ریز جثه دیده میشد کشید که باعث شد جونگکوک به لباس آلفا چنگ بزنه و نفسش رو لرزون بیرون بده.
جونگگکوک اما ناگهان ترسید. اونقدرا هم موج هیتش شدید نبود که به هیچی فکر نکنه!
با لکنتی که ناگهان به سراغش اومد گفت:-تو...برو...ب..برو بیرون!
تهیونگ پوزخندی زد و با حرکت آروم انگشتاش سعی کرد اونها رو وارد شلوار امگای تحریک شده بکنه.
جونگ کوک نفسش رو حبس کرد و با مردمک های لرزون به آلفا خیره شد.-بیا یه معاملهای بکنیم. تو میذاری من توی خونهات چند روزی زندگی بکنم و پنهان بشم و من هم بعنوان تشکر، هر وقت هیت شدی بهفاکت میدم!
دست تهیونگ از روی باکسرِ کوک، عضوش رو چنگ زد و باعث شد امگا نالهی بلندی بکنه.
-ق…قبوله!
جونگکوک دیگه هیچ چیز جز اینکه توسط اون آلفای سکسی به فاک بره نمیخواست!
تهیونگ هم دست کمی از اون امگای توی هیت نداشت و فرومونهای شیرین امگا تحریکش کرده بودن و آلفای درونش مدام تحریکش میکرد تا زودتر اون امگای کیوت و شیرین رو بهدست بیاره.
جونگ.کوک رو براید استایل روی دستاش بلند کرد و به سمت تنها اتاقی که قطعا اتاق خواب اون پسر بود، برد. در رو با پاش باز کرد و وارد اتاق شد.
یه تخت قدیمی که بهنظر میرسید بهزور ظرفیت یک نفر رو داشته باشه... در کل چیز خاصی جز تخت و کمد و یه آینهی قدیمی، توی اون اتاق نبود نبود.
تهیونگ بیشتر تر از اون به اتاق دقت نکرد و اون امگا رو روی تخت انداخت و با سرعت بهش نزدیک شد و روش قرار گرفت.
امگا نفسنفس میزد و چشمهاش هر لحظه خمارتر میشد.
YOU ARE READING
My Horny Omega [Vkook]
Romance[Completed] چی میشه اگه یه شب که جونگکوک توی راهِ خونشه، به یه آلفای زخمی بر بخوره و ببردش خونهاش تا بهش کمک کنه؟ و چی میشه اگه اون آلفای زخمی، دقیقا تایپ کوک باشه و اون امگا کوچولو با دیدن اون آلفا، بره توی هیت؟ ...