Part36

10.5K 1.5K 446
                                    

__م..منظورت چیه مستر؟

یونگی نفس عمیقی کشید و به زمین خیره شد...

÷واقعا متاسفم... میدونم نباید اینجوری میشد!

__باشه باشه... دیگه اذیتت نمیکنم مستر! دیگه از این حرفا نزن

÷جیمین‌... تو پسر خیلی خوبی هستی! فقط من نمیتونم با هردوتون باشم و قراره با.‌‌‌.. هوسوک باشم...

یونگی نگاهش رو از جیمینی که با ناباوری بهش خیره شده بود گرفت

هیونجین آهسته وارد جمعشون شد و سعی کرد یونگی رو از جیمین دور کنه تا بیشتر از این گند نزده.

__احمق بهت گفتم یچیزی بهش بگو که آرومش کنه بعد تو این مزخرفاتو میگی؟

هیونجین آهسته گفت و یونگی رو از اتاق خارج کرد...

****

-خب... الان قراره چی بشه؟

جونگ‌کوک نگاه چپی به آلفا انداخت و دستش رو با عصبانیت به داشبورد ماشین کوبید

+من بهت گفتم نمیخوام ببینمت بعد تو منو سوار ماشینت کردی؟

تهیونگ پوکر شده سمت امگا برگشت و خونسرد بحرف اومد:

-در جریانی که در چه حالتی بهم گفتی نمیخوای منو ببینی؟ در حالی که از گردنم آویزون بودی و مدام گردنمو بو میکردی اینا رو بهم گفتی! انتظار داری حرفتو گوش میکردم؟

+اینا به من ربطی نداره اگه مارکم نمیکردی اینطوری نمیشد!

-بهرحال حالا که شده! موضوع مهم تر اینه که بعدا قراره چی بشه؟ قراره چیکار کنیم؟

+منم مثل تو نمیدونم...

-اممم... میخوای برای اینکه راحت تر با هم کنار بیایم مثل آدمای عادی قرار بذاریم؟

+از آخرین باری که باهات قرار گذاشتم خاطره خوبی ندارم! برو یچیزی بخر بخوریم... گرسنمه

-راستشو بخوای منم از آخرین باری که رفتم برات یچیزی بخرم خاطره خوبی ندارم!

تهیونگ پوف کلافه‌ای کشید و با کج کردن فرمون، ماشین رو گوشه‌ای پارک کرد...

-جونگ‌کوک‌... من الان مارکت کردم و تو رسما جفت منی. مهم نیست هردومون چقدر مقاومت کنیم... در هر صورت با گذر زمان بیشتر وابسته هم میشیم و یه سری حس بینمون بوجود میاد! پس بیا با هم کنار بیایم و سعی کنیم گذشته رو فراموش کنیم. من میتونم بهت ثابت کنم که میتونم یه جفت خوب باشم برات!

+یه جفت خوب خلافکار هم میتونه باشه؟

-این موضوع انقدر مهمه؟

+همونطور که خودت گفتی این شغل پدرت باعث شد تو اینطوری بشی... منظورم اینه که... باعث شد احساساتت درست شکل نگیرن... پس مهمه. هم به تو آسیب میزنه... هم به خانواده‌ای که قراره داشته باشی!

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now