1

932 61 10
                                    

چشماش رو باز کرد و کم کم تصاویر واضح تر شد. به اطراف نگاه کرد، یک اتاق بدون پنجره و سفید . نگاهش رو ک چرخوند چشمش به میز کنارش افتاد یک لیوان اب روش بود و نزدیک اون یک سرم ک مستقیما به دست خودش وصل میشد.. تازه همه چیز رو به یاد اورد.. جیمین.. اتش سوزی.. راه.. تا جایی یادش بود ک جیمین درحال سوختن بود و اون سراسیمه از خونه خارج شد و بعدش... بعدش رو بیاد نداشت. دست چپش رو تکیه گاه قرار داد و ب کمک اون از حالت دراز کشیده به نشسته تغییر حالت داد و زنگ کنار تختش رو فشار داد تا پرستار هارو خبر کنه.
....
_بهوش اومدین؟
+ن هنوز بیهوشم
تهیونگ گفت و پوکر به پرستار ک ظاهرا انتظار این حرف رو نداشت خیره موند.
_حالتون خوبه؟ اطراف ریه ها و قفسه سینتون احساس سوزش نمیکنین؟
تهیونگ بی توجه به سوالش گفت:
+کی مرخص میشم؟
_اون به تشخیص دکترتون بستگی داره.همراهتون  بیرون منتظر بهوش اومدنتونه  اگه وضعیت روحیتون مناسبه صداش کنم بیاد داخل
+صداش کن
پرستار  باشه ای گفت و امپول تقویتی رو به سرم تزریق کرد و بیرون رفت
....
_اقا میتونین برین داخل
&ممنون
جین در اتاق  رو باز کرد و با دیدن تهیونگی که به دیوار خیره شده اه خسته ای کشید.
_چند ساعت بیهوش بودم؟
+تقریبا 2ساعت..دود زیادی وارد ریه هات شده بود باید دکتر رو صدا کنم تا بیاد دوباره معاینه ات کنه.
تهیونگ حرفی نزد و فقط به بسته توی دست سوکجین خیره موند:
_این دیگه چیه
+اهان.. خب... خب اینو.. راستش نگهبانا اینو دم در عمارت پیدا کردن ولی دوربینا هیچی ضبط نکردن.چیزی درباره فرستنده یا کسی که بسته رو اورده پیدا نکردن. به  من تحویلش دادن منم بعد از خوندنش  فکر کردم توعم باید بخونیش
_ببینم چیه.
جین با شک بسته رو باز کرد و نامه ی تا شده ای رو به تهیونگ داد:تا تو بخونیش من میرم دکتر رو صدا کنم.
....
تهیونگ نامه رو باز کرد و با یک سری کلمات نامفهوم مواجه شد که فقط برای خودش و  اعضای سازمان مفهوم بود مضمون  نامه این بود:

این بازی رو ت شروع کردی ولی اونی ک تمومش میکنه منم

S.G

پوزخندی به متن نامه زد و کاغذ رو داخل لیوان ابی ک روی میز بود انداخت . چند لحظه بعد جین با مرد قد بلند سیاه پوستی ک مطمعنا کره ای نبود و روپوش پزشکی پوشیده بود وارد شد:
_سلام مستر کیم من دکتر مارتین هستم.
تهیونگ سری تکون داد و به جین خیره شد
_وضعیت جسمیتون  که خوبه، سرتون درد نمیکنه؟
+نه
_اگر مشکلی ندارید  تا غروب میتونید مرخص بشید.
در همین بین در اتاق به صدا در اومد و با اجازه تهیونگ مامور پلیس وارد اتاق شد.
_اقای کیم امیدوارم هرچه زودتر بهبود پیدا کنید، سوکجین شی میشه چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم
جین بعد از نگاه مطمئنی که بین خودش و تهونگ رد و بدل شد سمت مامور پلیس برگشت و همراه دکتر خارج شدند.
....
_سوکجین شی همونطور که اطلاع دارید دیشب توی قسمت شمالی شهر توی منطقه اینچئون  اتیش سوزی بزرگی رخ داده.اقای کیم هم دیشب دقیقا هول و هوش همون ساعت ها کنار جاده اصلی درحالی که بیهوش بودن پیدا شدن. ما بعد از جستجو ماشین اقای کیم رو حدود یک کیلومتری کلبه سوخته پیدا کردیم. هیچ شاهدی وجود نداره و ساکنین اطراف هم نه چیزی شنیدن نه چیزی دیدن. به گفته اونا اون کلبه مکان مسکونی نبوده و از صاحب اونجا هم اطلاعاتی وجود نداره. بر اساس شواهد ما احتمال میدیم که اقای کیم قبل از اتفاق توی کلبه بودن. یعنی حدس ما اینه بر اساس دودی که تو ریه ی اقای کیم وجود داشته ایشون بعد از اتیش سوزی از کلبه بیرون اومدن . در هر صورت ما نیاز داریم برای کسب اطلاعات بیشتر چند کلمه ای با اقای  کیم صحبت کنیم.
افسر همه چیز رو با جزییات برای جین تعریف کرد که بتونه اون رو قانع کنه که اجازه صحبت با تهیونگ رو بهش بده.
+البته! فقط الان ایشون تازه بهوش اومدن و نیاز به استراحت دارن ، بنظرم بهتره این کار رو به زمان دیگه ای موکول کنیم.
همونطور که افسر پلیس حدس میزده قرار نبود جین به این سادگیا کوتاه بیاد
_اما سوکجین شی ما نیاز داریم برای سرعت بخشیدن به تکمیل مراحل پرونده با اقای کیم صحبت کنیم چون درواقع ایشون تنها شاهد احتمالی هستن. قول میدم زیاد طول نکشه فقط چندتا سوال کوتاه.
افسر با اینکه از رشوه دادن یا به کسی التماس کردن متنفر بود ولی چاره ای نداشت چون اونا گردن کلفت تر ازینا بودن که بخاد با تهدید کارش رو پیش ببره. درواقع التماس و رشوه تنها راهش بود. جین بعد از دیدن اسرار و پافشاری افسر برای اینکه فضا رو بیشتر ازین به ضرر خودشون خراب نکنه و بیشتر ازین مشکوک نباشه باشه ای گفت و به طرف اتاق ته رفت.
_
جین در اتاق تهیونگ رو باز کرد:
+تهبونگ.. یکی از مامور های تجسس میخاد ازت بازجویی کنه. هرکاری کردم نشد دست به سرش کنم بیشتر از این پیش میرفتم مشکوک میشد. خودت یجوری سر و تهشو هم بیار.
تهیونگ با بی حوصلگی چشم غره ای به جین زد و بی عرضه ای زیر لب گفت و دوباره به دیوار خیره شد:
_بگو بیاد تو
جین به حرکات  تهیونگ اهمیت نداد و از در بیرون رفت. ثانیه ای بعد افسر پلیس داخل اتاق شد
+سلام اقای کیم افسر چوی هستم
_سلام.
+زیاد وقتتون رو نمیگیرم میدونم حالتون مناسب نیست فقط چند تا سوال دارم، شما قبل از وقوع حادثه توی اون کلبه بودید؟
_بله
+یعنی اونجا اقامت داشتین؟
_خیر
+میشه واضح تر توضیح بدین؟
_من رفته بودم اونجا که فقط یه هوایی به سرو کلم بخوره
+کسی همراهتون نبود، یعنی تو کلبه تنها بودید؟
_بنظر شما کسی همراه من بوده
+نشونه ای از وجود شخص دومی نیست ولی باید میپرسیدم. چیشد که کلبه اتیش گرفت؟
_وقتی داشتم شومینه رو روشن میکردم بشکه نفت از دستم افتاده، منم بهش توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم،احتمالا زمانی که داشتم استراحت میکردم اتیش تند شده و به نفتی که رو زمین بوده رسیده. زمانی که بیدار شدم اطراف در تقریبا سوخته بود برای همین از پنجره اومدم بیرون. این کار زمان زیادی گرفت برای همین دود زیادی وارد ریه هام شد و به جاده که رسیدم بیهوش  شدم. الانم خستمو میخوام استراحت کنم.
+ممنون از اطلاعاتتون. امیدوارم هرچه زودتر سلامتیتون رو به دست بیارید. میبینمتون
جند دقیقه بعد از خروج افسر, جین وارد اتاق شد
+چیشد دست به سرش کردی، قانع شد
_من نیازی به قانع کردن کسی ندارم جین
+باشه من فقط میخوام بعدا دردسر نشه. راستی دکتر گفت مرخصی. اگه خودت  نمیتونی هیکل گندتو تکون بدی بگم پرستار بیاد
_لازم نکرده تو به فکر هیکل گنده من باشی. فقط کارتو درست انجام بده.

Black EmeraldWhere stories live. Discover now