با قدم های سنگینش طول راهرو، رو طی کرد و وقتی به اتاقش رسید سعی کرد اخم هاش رو باز کنه و اروم دستگیره در، رو پایین کشید.
وقتی با اتاق تاریک و مرتبش مواجه شد اروم به سمت رخت اویز رفت و کتش رو اویزون کرد، با یکی از دست هاش کروات مشکی رنگش رو شل تر کرد و دکمه ی اول پیرهن سفیدش رو باز کرد، بطری وودکا دست نخورده رو از روی میزش برداشت و کمی ازش سر کشید، با قدم های شمرده به سمت اتاق کوک رفت و قبل از ورودش گلوش رو صاف کرد.
با شنیدن سرفه ی خشدار و نمایشی تهیونگ از پشت در دستپاچه با صدای بلند طوری که مطمعن میشد به گوش شنونده برسه توضیح داد و به سمت در دوید:
نیا تو یعنی میدونی خب من الان نمیشه بیای چیزه یک چند دیقه همونجا منتظر بمون الان خودم درو برات باز میکنم.
تند تند حرفشو زد و فوری دکمه های پیرهن مردونه تهیونگ که از توی کمدش دزدکی برداشته بود رو باز کرد تا از تنش خارج کنه اما با باز شدن ناگهانی در و ظاهر شدن قامت اخمو وی دست هاش توی هوا خشک شدن و اب دهنش رو با ترس قورت داد، سرش رو بالا گرفت و با چهره وی که با لبخند ترسناکی رو به روش ایستاده بود و نگاهش به گردن سفیدش که حالا بعد از چند روز کبودی هاش از بین رفته، بود.
کوک اروم لبش رو گاز گرفت و خواست نامحسوس چند قدم عقب بره اما تهیونگ فوری دست هاش رو دور کمر ظریفش حلقه کرد و به خودش چسبوند، نفس های داغش روی پوست تمیز و براق صورت کوک فرود میومد و باعث لرزش سلول هاش میشد.
تهیونگ به وضوح متوجه بوی عطر خودش روی لباس شده بود وفهمیده بود که لباسی که کوک سعی در بیرون اوردنش داشت متعلق به خودشه، با فکر به حرکت احمقانه کوک سرش رو تکون داد و به چشم های خالی پسر کوچکتر خیره موند، جاهاشون رو عوض کرد و حالا تهیونگ پشت به تخت ایستاده بود و کوک با نگاهی که مثل همیشه سعی داشت خونسرد به نظر برسه با تن داغش سعی داشت خودش رو از حلقه دسته های مرد بیرون بکشه، وی روی تخت مرتب کوک نشست و با فشاری که به پهلوش وارد کرد باعث شد جانگکوک روی پاهاش بیوفته، به طوری که باسنش روی پای تهیونگ بود و پاهاش دو طرف کمرش.
کوک معذب از وضعیتشون تکونی خورد که تنها باعث محکم تر شدن حلقه دست های تهیونگ شد، وی صورتش رو به پوست گردن کوک نزدیک و گازی از گوشه سیبک گلوش گرفت.
جونگکوک که همین امروز با دیدن کمرنگ شدن رد مارک هاش تقریبا این حرکت رو پیش بینی کرده بود فقط لبش رو گاز گرفت و اجازه داد قطره اشکش از قفس چشم هاش ازاد بشه.
وی صورتش رو بالا اورد و با دیدن رد مالکیت جدید و قرمزی که کم کم بنفش میشد لبخند مغروری زد و نگاهش رو به چهره ظاهرا خونسرد کوک و قطره اشکی از گونه ی رنگ پریده اش پایین میریخت داد و لبخند کم رنگی زد.
با دیدن نگاه خیره کوک به لب هاش فوری لبخندش رو خورد و باعث شد کوک هم متقابلا به چشم هاش خیره بشه، بعد از چند ثانیه ارتباط چشمی کوک با تحلیل وضعیت اروم خودش رو، روی پای تهیونگ جابه جا کرد و فوری اشکش رو با پشت دستش پاک کرد.
تهیونگ اروم دست های سرد کوک رو از روی پاهاش(پاهای کوک) بلند کرد و روی شقیقه هاش گذاشت، جانگکوک فوری متوجه منظور تهیونگ شد و سر جاش سیخ نشست و مشغول حرکت دستش روی شقیقه دردناک وی شد:
فردا صبح اولین معامله بزرگمون توی چند هفته اخیره.
کوک با تعجب نگاهش رو به چشم های بسته و اروم وی داد و منتظر ادامه حرفش موند:
بعنوان دوست پسرم ، تو هم از این به بعد باید تو معامله های کلی و بزرگ باشی.
کوک با شنیدن همین یک جمله از جانگ کوک به جانگ شوک تغییر پوزیشن داد. با چشم هایی که به وضوح گرد از حالت عادی بود و دست هایی که روی شقیقه پسر بزرگتر خشک شده بود به وی خیره موند:
ی.. ینی چی؟
وی اروم یکی از چشم هاش رو باز کرد و به صورت شوک زده کوک خیره شد:
ساعت 7 خودم بیدارت میکنم تا اماده بشیم.
تهیونگ حرفش رو زد و به ثانیه نکشید که با سرعت از روی تخت بلند شد و باعث شد کوک با باسن روی پارکت سفت بیوفته و اخ بلندی بگه، وی بدون توجه به جونکوک و وضعیتش یقه پیرهنش رو مرتب کرد و سعی کرد سنگینی نگاه کوک روی خودش رو ایگنور کنه و با قدم های شمرده و سنگین همیشگیش از اتاق خارج شد

YOU ARE READING
Black Emerald
Actionژانر:اسمات،اکشن، مافیایی، بی دی اس ام، انگست،کمی کمدی و رمنس کاپل:تهکوک، یونمین نویسنده:سوآ، مینسو ... با عصبانیت داد زد: ببین لعنتی من نمیخوام با تو بجنگم من میخوام واسه تو بجنگم ... بفهم من قرار نیست مقابلت بایستم من قراره در کنارت بایستم و جای تو...