6

305 28 6
                                    

در اتاق رو باز کرد و با دیدن فلیکسی که روی تخت داشت با خودش ور میرفت شک زده شد. فلیکس انقدر غرق لذت ناله های خودش و دیلدو داخل ورودیش شده بود که حتی متوجه ورود هیونجین هم نشد. هیونجین هم که قصد نداشت اون صحنه سکسی رو قطع کنه فقط ساکت کنار در ایستاد و به فلیکسی که خودش رو به اوج میرسوند نگاه کرد. پسر کوچکتر بعد از چند دقیقه به کام رسید و روی تخت ولو شد. هیونجین که با دیدن صحنه های چند لحظه پیش توی پایین تنش احساس انفجار داشت نفس عمیقی کشید و به سمت پسر کوچکترحرکت کرد . فلیکس همونطور که نفس نفس میزد به سمت در برگشت و با دیدن هیونجین که عرق کرده بود و نفس نفس زنان به سمتش میومد خنده شهوت انگیزی کرد:
از کی اینجایی؟!
_از وقتی که لازم بود.
هیونجین متقابلا با شهوت زمزمه کرد و روی فلیکس خیمه زد.
فلیکس لیسی به لب هاش زد و دست هاش رو دور گردن هیونجین انداخت و باعث وصل شدن لب هاشون شد. هیونجین دستش رو، روی عضو فلیکس گذاشت و اروم حرکت داد و وقتی سخت شدن عضوش رو احساس کرد روی لب هاش نیشخندی زد و مابین بوسه زمزمه کرد:
یکی اون پایین باز هم بیدار شد.
فلیکس با نارضایتی ناله کرد و به کمرش قوسی داد و لب هاشون رو دوباره متصل کرد که بازهم باعث خنده پسر بزرگتر شد.
فلیکس چشم هاش رو باز کرد و بوسشون رو قطع کرد، دستش رو با شیطنت روی عضو ملتهب هیونجین که از زیر لباس هم تحریک شدنش پیدا بود گذاشت و زمزمه کرد:
ددی...!
پسر بزرگتر که همین حالا هم تحریک شدن بود با حرف فلیکس خیس شدن شلوارش رو احساس کرد پس بدون حرف دیگه ای بار دیگه لب هاشون رو به هم متصل کرد و فشار دستش رو، روی عضو پسر کوچکتر بیشتر کرد و وقتی خیس شدن جزئی کلاهکش رو حس کرد بی مقدمه عقب کشید و به سمت میز کنار تخت رفت.
پسر کوچکتر ناراضی از عقب کشیدن هیونجین غر زد و دستش رو، روی عضو ملتهبش گذاشت اما وقتی دست هیونجین دست هاش رو کنار زد چشم هاش رو باز کرد و با دیدن رینگ مشکی رنگی که دست هیونجین بود هینی کشید:
نه هیون لطفا!
ولی هیونجین بدون توجه به حرفش رینگ رو دور عضو کبود شده ی
فلیکس بست و زیر گوشش زمزمه کرد:
اون موقع که داشتی بدن بی نقصت رو با بی رحمی جلوی چشم های من تکون می دادی و به کمرت قوس می دادی تا اون اسباب بازی کوفتی رو بیشتر حس کنی و با ناله هات هیون کوچولو رو بیدار می کردی باید به این قسمت ماجرا هم فکر می کردی.
فلیکس چیزی نگفت و از دردی که توی پایین تنش احساس می کرد به پتو چنگ زد و دوباره باعث خنده ی پسر بزرگتر شد:
ده دقیقه دیگه با کیم جلسه داریم اومده بودم صدات کنم که متاسفانه چیز بهتری دیدم که بازی باهاش خیلی سرگرم کنندس..
هیونجین دست چپش رو، روی کمر فلیکس قرار داد و اروم نوازشش کرد:
تا من دوش می گیرم لباسات رو بپوش..
و دست دیگش رو روی عضو ملتهب فلیکس گذاشت:
به نفع خودته که بهش دست نزنی.
پسر کوچکتر دلخور نگاهش رو ازش گرفت و کمی روی تخت جابه جا شد و هیونجین بدون حرف دیگه ای به سمت حموم راه افتاد.

Black EmeraldOnde histórias criam vida. Descubra agora