Part1

4.1K 491 116
                                    

تقریبا همه ما توی دوران کودکیمون حداقل یه بار حس اینکه یه موجود وحشتناک توی خواب نگامون میکنه رو داشتیم

یا... اگه بخوام دقیق تر بگم هیولایی که زیر تخت خوابمون قایم میشد و بعضی از وقتا که دلش هوس یکم بازیگوشی میکرد ناخون های بلندشو اهسته کف پاهای بیرون مونده از پتومون میکشید

کمی بزرگتر که شدیم فهمیدیم اون هیولا اصلا وجود نداره و همه‌ اون ترس و وحشت کردن های قبل خواب تقصیر تخیلمون بوده 

اما!
اگه واقعا اون هیولا زیر تختمون باشه چی؟
اگه از سر به سرمون گذاشتن خوشش بیاد چی؟
یا.. اگه هوس کنه تا اخر عمرمون پیشمون باشه چی؟

***

دسته چمدونو توی دستش فشرد و اب دهنشو به زور قورت داد

بعد از شیش سال هنوزم از اون اتاق لعنتی وحشت داشت

به در سفید رنگ بسته اتاق خیره شده بود نباید اتاقشو عوض میکرد؟ میتونست حالا که برادر ناتنیش جونگین بوسان مونده بود به اتاق اون بره

ولی نه! اون باید با ترسش رو به رو میشد اون همه مشاوره نرفته بود که بازم عین ترسو ها پشت این و اون قایم شه

مادرش در حالی که کارتونی از وسایل رو توی بغلش گرفته بود با دیدن تردیدش اهسته نزدیکش شد

+همه چیز تحت کنترله جیمینا

بدون اینکه نگاهشو از در اتاق بگیره سرشو به نشونه تایید تکون داد

سونهی به زور یکی از دستاشو ازاد کرد و بعد از زدن چند بار روی شونش به سمت اتاق خوابشون حرکت کرد

چشماشو یه بار باز و بسته کرد و بالاخره بعد از پنج دقیقه دستشو روی دستگیره گذاشت

در بدون هیچ صدایی باز شد معلومه پدر خوندش حسابی خونه رو بازسازی کرده

پوزخندی زد و همراه با چمدونش داخل شد

تم ابی اسمونی اتاقش به توسی- مشکی  تغییر کرده بود

به اتاق نگاهی انداخت کمد اینه میز یه در که سرویس بهداشتی و یه... تخت

سریع نگاهشو به کمد داد میتونست لباساشو بچینه ولی اونقدر خسته بود که مطمئنن اگه مینشست همونطور نشسته خوابش میبرد

چمدون رو گوشه ای گذاشت میتونست بعدن هم این کارو انجام بده

نگاهشو به تخت توسی رنگ داد با تردید نزدیکش شد و روش نشست نفس عمیقی کشید و از اینه به خودش خیره شد موهای طلایی رنگش پیشونیش رو پوشیده بودن

کفش هاشو در اورد و روی تخت دراز کشید از حس نرمی زیرش از لذت ناله کرد و چشماشو بست

-جیمین جیمین عزیزم خوبی؟ درو چرا قفل کردی جیمین

Monsters under the bed|Kookmin✓Where stories live. Discover now