"part End"

76 8 8
                                    

با احساس بالا اوردن از خواب پاشدم و به سمت دستشویی دوییدم چند روزی میشد حالم خوب نبود حالت تهوع و بیحال بودم،
بین بازم مثل همیشه رفته بود و یاد داشتی روی میز دیدم برش داشتم و خوندمش،
بازم مثل همیشه بهم گوش زد کرده بود که مواظب خودم باشم و صبحونمو بخورم،
از پله ها پایین اومدم، هنوزم سر گیجه و احساس تهوع داشتم......

از پله ها پایین اومدم و به سمت اشپزخونه رفتم و یکم شیر به همراه صبحونه خوردم تا حالم خوب شه،
امروز تولد مونبین بود و بیشتر از هر چیزی واسش هیجان داشتم، اولین تولدی که کنارشمه...
به یکی از خدمتکارا گفتم بره و طبق لیستی که نوشتم خرید تولد بکنه،

بعد از این از سایت های خرید یه بافت خاکستری رنگ خریدم....
هوا داره کم کم سرد میشه،
خونه رو با ذوق و اشتیاق تزیین کردم و متتظر بودم تا مونبین برگرده....
برقارو خاموش کردیم و با خدمتکار ها منتظر اومدنش شدیم.....
صدای چرخوندن کلید توی در اومد و همه باهم جیغ زدیم و برقا روشن شد....
با کیک توی دستم به سمتش رفتم....
+تولد مبارک عزیزم،
-واااااو این بهترین تولد عمرمه.....
+حالا آرزو کن و شمعارو فوت کن....
‌چشماشو بست و شمع هارو فوت کرد و همه دست زدن.....

رفتیم روی میز و داشتم میرفتم توی اتاق تا کادوشو بیارم که چشمام سیاهی رفت و افتادم،
با نور افتابی که از پنجره میتابید چشمامو باز کردم.....
اولین چیزی که دیدم مونبین بود که با نگرانی داشت با دکتر حرف میزد.....
دوباره چشمامو بستم....
با نوازش مونبین به خودم اومدم و چشمامو باز کردم......
+حالت خوبه؟
-خوبم چیز مهمی نیست
+چرا بهم راجب حالت هات نگفتی؟
-نمیخواستم نگرانت کنم و فکر میکردم بخاطر اینه که تازه تونستم تبدیل بشمه....
+نه دلیلش این نیست
-پس چیه
+دلیلش اینه که خانوادمون داره سه نفری میشه....
از شدت تعجب جیغ کشیدم.....
-چییییییی
مونبین با لبخند نگام میکرد.
-این یع...یعنی من حاملم؟
+اره بیبی بوی من، ازت ممنونم که بهترین هدیه ی تولدمو بهم دادی
حس خوبی داشت که قراره بچه داشته باشیم و حالا مسئولیت مراقبت ازش به عهده ی منه....
خودمو تو بغل بین جا کردم و اون آروم نوازشم کرد.....
یه بوسه ی کوچیک روی لباش کاشتم و میخواستم از جام بلندشم که سوزش دستم مانع شد....
سرمم هنوز تموم نشده بود رو تخت دراز کشیدم و مونبین پتو رو کشید روم و با بوسیدن پیشونیم از اتاق خارج شد،
منم تصمیم گرفتم یکم بخوابم.....

---------------------------------------------------------------
اینم از پارت اخر،
این فیکم تموم شد....
امیدوارم دوسش داشته باشید.....

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 16, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 𝘽𝙄𝙉𝙎𝘼𝙉Where stories live. Discover now