هی دیوونه این سورپرایزی بود که ازش صحبت می کردم
چند بار گفتم نه یونگکوک نمی نویسم و سناریوش رو گذاشتم ولی خب...
نمی تونم بهتون نه بگم (:
پس لطفا کاری رو ازم نخواید که دوسش نداشته باشم
Song___________________________________________
مثل همیشه به سمت مغازه ی مورد نظرش قدم برداشت و بخاطر سرمای هوا بازو هاش رو بغل کرد
هوای این ماه کاملا گول زننده بود
آفتاب سرد!
بهترین ویژگی که می تونست بهش بده" سلام میشه...."
" لالی پاپ درسته؟"
با شنیدن حرف زن تو گلو خندید و اره ای زیر لب گفت
انگار همه از عادت اینکه دوست داره آب نبات بخوره به وضوح با خبر بودن!
اما دلیل اینکه هر روز اینکار رو می کرد
ترک یه عادت قدیمیه دیگه بود" ممنون"
سرش رو به نشونه ی تشکر تکون داد و بعد از حساب کردن پول لالی پاپِش از اونجا خارج شد
" عجیبه!"
با ناباوری به مردی که روی اون صندلی کوچیک و چوبی کنار پارک نشسته بود خیره شد و با دیدن سیگاری که بین انگشت های کشیدش جا خشک کرده بود ابرویی بالا انداخت
" انگار من فقط می تونم پایبند حرف هام باشم..."
روی سکوی کوچیک رو به روی مرد نشست و پاهاش رو روی هم انداخت
" مین یونگی!"
لبخند کوچیکی روی لب هاش که بخاطر دود سیگار تقریبا محو شده بودند شکل گرفت و سرش رو از تاسف تکون داد
تاسف از کار خودش
و شاید هم کمی بخاطر تخسی پسر مقابلش
" بهش نیاز داشتم"
با پخش شدن صدای خِش خِش مانند کاغذ داخل سکوت حکم کننده ی جو بینشون
دوباره سرش رو بالا اورد و به اون آب نبات آبی خیره شد" نه یونگی تو به هیچ چیزی نیاز نداری البته...."
پاهای لختش رو روی هم انداخت و بیشتر خودش رو جمع کرد
سعی می کرد یجوری حواسش رو از باد سردی که بین پاهای لختش می چرخید دور کنه ولی باز هام باعث لرزش بدنش می شد