این وانشات رو دوست دارم سو...
دوسش بدارید___________________________________________
کش و قوسی به بدنش داد و با رفتن به سمت بالکن خمیازه ای کشید
احساس می کرد واقعا نیاز به خوابیدن داره
ولی خب تازه ساعت 11 بود و خب تو لغت نامه ی پارک جیمین
روز ها مخصوص خواب و شب برای خوش گُذرونیه!" یه شب..."
لبخندی زد و به سرعت چهره ی فرشته گونش جاش رو به چشم های بی حسی دادن و با بی بیخیالی سیگاری رو از داخل پاکت مشکیش در اورد
" احمقانه ی دیگه!"
تو نگاه اول
اون پسر مو صورتی
انگار قرار بود با اون لبخند معصومانه و صافت
جملش رو با کلماتی همچون....
زیبا، درخشان و امید بخش تموم کنه
اما...
واقع بی حوصله تر از اینا بود!" مایع تاسفِ "
با دیدن دختری که در ساک زدن عضوی پسری بود گفت و با چرخوندن بدنش به نرده های مشکی بالکنش تکیه داد
" انگار مهمون ویژمون بالاخره تونستن از خوابشون دل
بکنن! "سیگار رو از بین لب هاش برداشت و با نیشخندی دود رو از بین ریه هاش بیرون فرستاد
بخاطر باز بودن در تقریبا کوچیک بالکنش می تونست از داخل آینه ی قَدی مردی که در حال بستن موهای مشکی و کمی بلندش بود رو ببینه و همین برای اینکه با لذت پک دیگه ای به سیگارِش بزنه کافی بود" سرد نیست؟"
یونگی با وارد کردن دستش به داخل جیب شلوار گشاد و مشکیش لب زد و به تیپ پسر مو صورتی خیره شد
انگار اون کیتن صورتی
برای پوشیدن شلوار اصلا مشتاق نبود!" نه برعکس خیلی هم...."
به قفسه ی سینه ی یونگی از پشت اون تی شرت جذب مشکی با طرح کاپ هات چاکلت خیره شد و لبش رو همراه با لبخند خبیثی به دندون گرفت
" گرمِ"
متقابل به نرده ها تکیه داد و تار موهای کوتاهی که روی پیشونیش بر خلاف موهایی که بسته شده بودند ریخته شده بودند رو بالا داد
" قرار نیست این شیطنت هات تمومی داشته باشن پارک مگه نه"
دود سیگار داخل صورت یونگی فرستاد و تکخندی با دیدن بینی چین گرفتش کرد
اون مرد واقعا هات بود، اون بازو های سفیدش
گاد دلش می خواست تا صبح بینشون بخوابه و با اون انگشت های کشیدش خب....
بهتر بود سراغ جزئیات مغز درتی پارک جیمین نشیم!