بی مقدمه تعداد قدم هاش رو داخل کوچه های خلوت بیشتر کرد و لبش رو با نگرانی گزید
اطلاعاتش از جایی که داشت می رفت
کاملا پوچ بود!
فقط بی دلیل قدم بر می داشت و امیدوار بود بتونه صحنه های امروز رو از داخل ذهنش پاک کنه!
ولی صدای تلپ تلپ قدم هاش
انگار دوباره اون خاطرات رو به ذهنش می اورد و باعث میشد برای چندمین بار تو اون روز نفسش رو سنگین بیرون بده
" خسته شدم"
چشم هاش رو با بی حالی مالش داد و خمیازه ای کشید
نیاز داشت الان چشم های خستش رو روی هم بزاره و روی تخت خاکستری رنگش بین.....
دستی به شقیقش کشید و لبش رو محکم بین دندونش فشورد
ترجیح می داد الان به ادامه ی حرفش فکر نکنه!
" سلام یه بسته سیگار می خواستم"
خطاب به فروشنده گفت با دیدن نگاهی که به صورتش انداخت چند بار از سر گیجی پلک زد
به عنوان اولین دیدار...
نگاه اون دختر مو بنفش کمی....
بیشتر از کمی عجیب به نظر می رسید!
طوری که انگار قبلا هم، هم رو دیده بودند
" لطفا یه ماسک هم بهم بدید"
لبخند فیکی زد و زبونش رو برای تر کردن لبش که بخاطر گاز های ریزی که ازش گرفته بود کمی زخم شده بود روی لب هاش کشید و مشغول دید زدن اطرافش شد
یکم کنجکاوی برای اروم کردن ذهنش خوب به نظر می رسید
" میشه چند دقیقه اینجا بمونید؟ باید داخل انبار دنبال وسیله بگردم مشکلی نیست؟"
سرش رو به نشونه ی نه برای دختر تکون داد و سمت قسمت هایی که از پاستیل های رنگی پر شده بودند رفت
با ذوق به بسته ها خیره شد و کمی داخل جاش پرید
چقدر دلش برای اینکه داخل خونه کنار سگ پشمالو و کیوتش دراز بکشه و با دیدن فیلم مورد علاقش اون بسته های بزرگ پاستیل رو بخوره تنگ شده بود!
" بفرمایید"
با گرفته شدن پاکت سیگار به سمتش لبخندی زد و اون رو از دست دختر گرفت
اما وقتی نگاهش به خالکوبی روی دست دختر افتاد آب دهنش رو صدا دار قورت داد و پاکت سیگار رو بین مشتش گرفت
همچیز با عقل کاملا جور در میومد!
با دادن پول بدون از دست دادن خونسردیش از اونجا خارج شد و شروع به دویدن کرد
" امیدوارم اون فقط یه سوء تفاهم احمقانه باشه!"
با رسیدن به ساحل روی سکویی نشست و نخ سیگاری رو از داخل اون پاکت تقریبا مچاله شده در اورد
حدودا 3 سال از آخرین باری که دود سیگار از بین لب هاش خارج شده بود می گذشت
و انگار دوست قدیمیش دوباره پیشش برگشته بود تا با هم مشکلاتشون رو شریک بشن
