(Jin)صبح شد و از خواب بیدار شدم و کلمو از زیر پتو اوردم بیرون و دیدم این پشه هنوز خوابه . اروم گفتم : خیلی خنگی .یه دفعه تهیونگ گفت : هی من میشنوم چی میگیااا!شوکه شدم ونیم خیز شدم : تو مگه بیدار بودی؟!چشماشو باز کرد و با جدیت گفت : اره . از بس که هر روز صبح زود بیدارم میکنی عادت کردم زود بیدار شم .زیر چشمی بهش نگاه کردم و گفتم : خب این مگه بده ؟تهیونگ با غرغر گفت : اخه کجاش خوبه هی صبح زود بیدار شیم که چی بشه ؟اخمی کردم و گفتم : هی تو مگه نگفتی تو سئول شرکت دارین چطورِ که هر روز صبح نامجون و یونگی میرن ولی تو فقط بعضی روزا میری؟تهیونگ اخم ریزی کرد و گفت : من هروقت عشقم بکشه میرم شرکت کسی هم جرئت نداره چیزی بهم بگه .گفتم : نچ نچ نچ عجب رئیس مزخرفی هستی .تهیونگ با غرغر و ناراحتی تو جاش نشست و گفت : هی من مزخرف نیستم . جین تو چرا همش به من گیر میدی اخه؟ابروهامو بالا دادم و گفتم : چون خیلی رو اعصابی!شوکه شد و گفت :عههه ؟! اتفاقا منم همین فکرو درمورد تو میکنم .با اخم بهم دیگه نگاه میکردیم .هوسوک در اتاق رو باز کرد و گفت : هی بچه ها تا کی میخواین دعوا کنین پاشین بیاین پایین یه چیزی بخورین بعدم میخوایم بریم چشمه ی آب گرم.یه نگاه به تهیونگ انداختم بعد دوباره برگشتم سمت هوسوک و گفتم : مگه پشه ها هم می تونن برن چشمه ی آب گرم؟ بعد زدم زیر خنده .تهیونگ با لحن ناراحتی گفت : مگه چمونه معلومه که می تونیم بریم . چرا نتونیم؟صدامو صاف کردم و گفتم : بسیار خب پاشید حاضر شیم بریم.(Taehyung)قرار شد بریم چشمه ی آب گرم . از دست جین خیلی دلخور بودم اون خیلی سر به سرم میذاره حتی اگه منم بخوام باهاش خوب رفتار کنم خودش نمیذاره . کلا موجود مشکوکیه بلاخره میفهمم که چیه .هممون باهم بعداز ظهر رفتیم چشمه ی آب گرم که نامجون و یونگی هم باشن .به طرز عجیبی یونگی با جیمین لاس میزد و هی توی راه سر به سرش میذاشت و من و جونگکوک هم هی چپ نگاهشون میکردیم که خودشونو جمع و جور کنن .یونگی: اوه عزیزم جیمین همیشه برام سوال بود که بدن یه گرگینه توی اب چجوری می تونه باشه ؟جیمین هم اخم کرده بود و گفت : هی مگه قرار نشد انقدر سر به سر من نذاری؟یونگی ریز خندید و گفت : آخه اذیت کردنت حال میده .تو دلم گفتم : لابد اذیت کردنه منم حال میده که جین هی اینکارو میکنه . بعد به خودم
اومدم ، اخه این چه افکاریه من دارم . من چرا باید درمورد یه پسر فکر کنم . ولش کن اه .بلاخره رسیدیم به چشمه و همه لباسلشونو دراوردیم و با یه حوله که دور کمرمون بسته بودیم رفتیم توی آب همه توی آب بودن بجز جین . وقتی جین اومد حسابی شوکه شدم و قلبم تند تند میزد اخه چرا چم شده ؟ خودتو کنترل کن مرد!بدنش حرف نداشت هیچکدوممون نمی تونستیم ازش چشم برداریم متوجه نگاه های نامجون و جونگکوک به جین شدم و سعی کردم حواسشونو از جین پرت کنم که نگاهش نکنن.وای مگه میشد . پوستش صاف و سفید مثل برف . سیکس پکاش حسابی خودنمایی میکردن و شونه های پهنش... آب دهنمو قورت دادم جیمین بهم نگاه کرد و گفت :هی تهیونگ حالت خوبه؟ چیزی شده ؟ به خودم اومدم و گفتم : نه نه خوبم چیزیم نیست فقط یکم گرممه خوب میشم .جیمین لبخندی زد و یونگی شروع کرد به اذیت کردنش و هی آب می پاشیدن تو سر و صورت همدیگه .جین خیلی هات بود من همه حواسم پیش اون بود و برگشت سمتم و بهم لبخند زد . باورم نمیشد اون الان به من لبخند زد؟!اومد کنارم و گفت : میبینم که توی چشمه ی اب گرم هم دووم میارین .صدامو صاف کردم و گفتم : آره پس چی فکر کردی؟ ما همه جا دووم میاریم .جین لباشو غنچه کرد و گفت :اوه که اینطور .خیلی بهم نزدیک شده بود و منم اصلا حواسم نبود که تمام مدت نگام به اون لبای بزرگشه .آب دهنمو قورت دادمجین نگاهی بهم کرد : بیاین همو ماساژ بدیم خیلی وقته کسی منو ماساژ نداده .یونگی گفت :موافقم! جیمین عزیزم بدو بیا کمرمو ماساژ بده .جیمین اخمی کرد و آب ریخت تو صورت یونگی و گفت : مگه من نوکرتم!یونگی دست جیمین رو گرفت :نه عزیزم این چه حرفیه بعدش منم کمر تورو ماساژ میدم .جین بهم گفت :تهیونگ بیا شونه های منو ماساژ بده چند شب احساس کوفتگی عجیبی دارم .آب دهنمو قورت دادم و ضربان قلبم رفته بود بالا و گفتم : من.. من ماساژت بدم ؟جین با تعجب بهم نگاه کرد :خب پس کی بده؟ بعد گفت : اها جونگکوکی بیا یکم شونه هامو ماساژ بده .جونگکوک :باشه جین الان میام .سریع پریدم جلو و گفتم :نه نمیخواد خودم برات ماساژ میدم . جونگکوک تو برو استراحت کن .جین با دهن باز بهم نگاه میکرد .و بهش گفتم پشتشو بهم بکنه و اونم اینکارو کرد و دستامو دروم سمت شونه های پهنش بردم . قلبم داشت از توی سینم میزد بیرون . شروع کردم به ماساژ دادن شونه هاش و کمرش . حسابی کیف کرده بود و هی می گفت : اخ اره تهیونگ خیلی خوبه . مرسی و...منم نمیدونم چه مرگم شده بود و داشتم از خود بی خود میشدم ولی خیلی خودمو کنترل کردم .بقیه بچه ها رفتن اونطرف داشتن آب بازی میکردن و من و جین این طرف تنها بودیم . سرمو کج کردم که صورتشو ببینم دیدم چشماشو بسته . و لبخند روی لباشه و یه لحظه دست از ماساژ دادنش کشیدم .جین چشماشو باز کرد و گفت :خسته شدی؟ بذار من برات کمرتو ماساژ بدم . این روزا حسابی سرمون شلوغه و نباید خسته باشیم . با تعجب فقط بهش نگاه میکردم . جین گفت :چیه خب؟ برگرد کمرتو ماساژ بدم دیگه من کارمو خوب بلدم .خنده ای کردم و گفتم :باشه ببینم چه میکنی .دستای گرمشو روی بدن سردم حس کردم . حس خیلی خوبی بود انگار تمام گرمای وحودش داشت وارد بدنم میشد . شروع کرد کمر و شونه هامو ماساژ دادن .ناخودآگاه لبخندی روی لبام نشست و گفتم : وای جین کارت عالیه .جین خنده ای کرد و گفت : دیدی گفتم پشه کوچولو کارم خوبه ؟اخم ریزی کردم و با ناراحتی گفتم :هی انقدر به من نگو پشه . جین خیلی جدی گفت :مگه پشه چشه؟گفتم :چش نیست گوشهاول پوکر بهم نگاه کرد بعد باهم زدیم زیر خنده .جین با خنده گفت :خیلی بی مزه ای تهیونگ . بعد زد رو شونم و گفت بیا بریم پیش بچه ها .اونروز حسابی خستگیمون در رفت و خوش گدروندیم و حس میکنم روز به روز داریم باهمدیگه صمیمی تر میشیم .جین امروز حسابی دلمو لرزوند . نمیدونم چرا من که گی نیستم . اصلا نمیدونم چم شده . شب موقع خواب من زودتر به رختخواب رفتم و چشمامو بسته بودم . که متوجه شدم جین اومد توی اتاق و نشست روی تخت و یکم بعد دراز کشید . ۵ دقیقه بعد چشمامو باز کردم و دیدم صورت جین دقیقا روبرومه و خوابیده . قلبم باز شروع کرد و خودشو هی به سینم می کوبید آب دهنمو قورت دادم و ناخودآگاه آروم آروم دستمو سمت صورتش بردم و اروم انگشتامو روی صورتش کشیدم و بعد آروم بردم سمت لباش دستم روی لباش موند . من نمیدونم چرا ولی خیلی این لبارو میخوام . لبای کسی که قبلا دشمنمون بوده و بهمون حکم فرمایی میکرده ولی نمیدونم چرا حس میکنم جین اون شخص نیست . جین فرق داره ، خیلیم فرق داره .دستمو از روی لباش برداشتم و رفتم زیر پتو و خوابیدم .
YOU ARE READING
نقاشی جادویی (تهجین، جینوی)(Full) 🟣تمام قسمت ها آپ شد🟣
Fanfictionکاپل اصلی تهجین (ورس)، جینکوک فرند شیپ ژانر سوپر نچرال ، جهان موازی ، تخیلی ، اسمات🔞