part25

273 41 0
                                    

(زمان حال)
از خونه کوک زدم بیرون که برم یکم خوراکی و مواد غذایی که لازم داشتیم رو بخرم . بچه ها هم فعلا پیشمون میمونن تا تصمیم بگیرم میخوام چیکار کنم . بعد از خرید کردن از فروشگاه بیرون اومدم و سمت ماشینم رفتم . خریدارو توی ماشین گذاشتم . چشمم به مغازه ای افتاد که پر از وسایل فانتزی و عجیب غریب بود . منم که عاشق اینجور چیزام . ماشین رو قفل کردم ، وارد مغازه شدم . محو تماشای وسایل اونجا شده بودم و اصلا متوجه اطرافم نبودم . چند تا چیز برداشتم و روی میز فروشنده گذاشتم تا پولشونو حساب کنم صدای آشنایی شنیدم که به فروشنده گفت : آقا میشه اینارو برام حساب کنید . این ...صدا... برگشتم سمتش و دیدم تهیونگ درست کنارمه!بغض داشت خفم میکرد . اون اصلا متوجه من نشده بود . ناخودآگاه اسمشو صدا زدم .-تهیونگ؟تهیونگ سرشو بالا اورد و با هم چشم تو چشم شدیم . اونم انگار اشک توی چشماش جمع شده بود .چند ثانیه بهم نکاه کرد و خیلی سریع از اونجا خارج شد . تا دم در دنبالش دویدم ولی غیب شد . تهیونگ رفت...تا شب بیرون بودم و توی بار نشسته بودم و اصلا نمیدونم چند تا شیشه مشروب خورده بودم . حالم خیلی بد بود هیچی نمی فهمیدم حتی نمی تونستم گریه کنم . سرمو روی میز گذاشته بودم که متوجه حضور یه نفر کنارم شدم . یه مردِ تقریبا ۴۰ ساله بود . از ساعتش و لباساش مشخص بود که خیلی پولدارِ ولی خب با من چیکار داره؟ جدیش نگرفتم و دوباره یه گیلاس دیگه نوشیدم.نشست کنارم و گفت : هی خوشگل پسر چرا انقدر مست میکنی؟ اگه حالت بده بیا خوبش کنم .بدون اینکه حرفی بزنم به مشروب خوردنم ادامه دادم و با حرص به دیوار روبروم خیره شدم و اصلا به مرده نگاه هم نمی کردم .×هی نکنه رابطه با مردا رو دوست نداری؟ ولی من می تونم یه کار کنم که خوشت بیاد . حاضرم هرچی پول دارم به پات بریزم ولی تو مال من بشی.با عصبانیت و چشمای قرمز شدم برگشتم سمتش و تهدید وار نگاهش کردم و گفتم : یا از اینجا گورتو گم میکنی یا هرچی خون توی بدنت داری رو میخورم .مرک حسابی وحشت کرد و از کنارم پاشد و رفت .  چند دقیقه بعد تلو تلو خوران از جام پاشدم که برم سمت ماشینم و برگردم خونه کوک . ولی توی راهرو حالم بد شد و افتادم روی زمین . چند نفر رو بالای سرم دیدم یکیش همون مردِ عوضی بود روبروم نشست و با دستش صورتمو گرفت و رو به اون مردایی که اونجا بودن گفت : بنظرتون این صورت چقدر می ارزه؟یکیشون گفت :میلیاردها دلار .+من که حاضرم کلی پول براش خرج کنم .بعد منو از روی زمین برداشتن . حتی نای حرف زدن نداشتم و فقط از شدت عصبانیت میلرزیدم . -ولم کنید عوضیا وگرنه بد میبینین . منو انداختن روی تخت و دستام محکم به تخت بستن. یکیشو نشست و شروع کرد دکمه های پیرهنمو باز کردن و دستشو روی سینه ها و بدنم می کشید . یکی دیگه هم نزدیکم شد که منو ببوسه که تف کردم توی صورتش . توی دلم به خودم لعنت میفرستادم که چرا امشب اومدم بار . یعنی واقعا داره بهم تجاوز میشه ؟ خدایا لطفا کمکم کن !در با شدت زیادی باز شد و چشمام تار میدید ولی اون یه فرد آشنا بود خیلی آشنا . همه رو زد داغون کرد و خونشونو می مکید . آروم و با صدای ضعیفی گفتم :تهیونگ...چشمام روی هم رفت .
(Jin)
چشمامو به سختی باز کردم . سرم خیلی درد میکرد و داشتم سعی میکردم اطرافمو آنالیز کنم که با شنیدن صدای آشنایی به خودم اومدم .-بلاخره بیدار شدی؟سرمو سمت صدا برگردوندم که با دیدن چهره ی تهیونگ ضربان قلبم بالا رفت و اشک توی چشمام جمع شد ‌. تهیونگ روی صندلی جلوی میز توالتش نشسته بود ‌.+تهیونگ تو منو نجات دادی؟از جاش بلند شد و نزدیکتر اومد و روی تخت نشست . سرشو پایین انداخته بود و اصلا بهم نگاه نمیکرد . چند دقیقه ای با سکوت بینمون گذشت تا اینکه من بحث رو شروع کردم.-تهیونگ، تو هنوزم میخوای ازم دوری کنی؟نفسشو بیرون داد و بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت : جین بهترِ که همو فراموش کنیم.با شنیدن این حرفش انگار یه سطل آب یخ خالی کردن روی سرم و بغضکرده بودم و با بغض گفتم : منظورت چیه؟ +جین بیا و قبول کن که ما بدرد هم نمیخوریم و من و تو هیچوقت نمی تونیم کنار هم خوشبخت باشیم .نزدیک بود بغضم بترکه ولی سعی کردم خودمو کنترل کنم و گفتم : پس تو از اولشم منو دوست نداشتی .+درسته . من فکر میکردم که دوستت دارم ولی داشتم خودمو گول میزدم .-که اینطور ، اگه تو اینطوری میخوای باشه ...از تخت پایین اومدم و گوشی و کتم رو  از روی میز برداشتم و با سرعت از اتاق رفتم بیرون و از پله ها رفتم پایین سمت در خروجی و رفتم بیرون ‌.تهیونگ تو خیلی بدجنسی ازت متنفرم ...اشکام بی رحمانه روی گونه هام میریخت و من فقط می رفتم نمیدونم کجا ولی می رفتم ...
(Taehyung)
لحظه ای که اون حرفارو به جین گفتم قلبم داشت آتیش می گرفت . به محض اینکه جین از اونجا رفت بغضم ترکید . جین منو ببخش درست بعد از اینکه تو رفتی پشیمون شدم ... جین من دروغ گفتم ...

نقاشی جادویی (تهجین، جینوی)(Full) 🟣تمام قسمت ها آپ شد🟣Where stories live. Discover now