Jimin's POV:
_این لباسو بپوش....سر و وضعت رو خیلی مرتب کن و به خودت برس...کارت تموم شد بیا آشپزخونه....
مینکی گفت و دو تا زد روی شونه م و بعدم رفت.
از امروز لباس جدید داشتم....
سفید و صورتی بود و بعضی جاهاشم روبان داشت... نظری راجبش ندارم....مهم اینه که بهم میاد!
یعنی مسئول سرو کی میشدم؟ خیلی کنجکاو بودم.
بعد از درست کردن سر و وضعم و شونه کردن موهام به سمت اشپزخونه رفتم.
یه الف طرفی از آشپزخونه وایستاده بود و چند نفر با لباس های رنگارنگی جلوش بودن و منتظر به نظر میومدن... از اونجایی که لباسشون شبیه من بود حدس زدم همکار باشیم پس به سمتشون رفتم.... اوه.... هوسوکم اونجا بود.
_سلام...ببخشید دیر کردم.... پارک جیمین هستم.... بهم گفتن از امروز مسئول سرو هستم...
با استرس گفتم و اون الف اخمو سر تکون داد و بعد با چشماش بر اندازم کرد.
لبخندی زد و بعد نگاهش و به هوسوک داد.
_میدونین معیار موفق شدن تو این کار چیه؟
پرسید و ما همه ساکت بهش خیره شدیم.
_ظاهر... هر چی ظاهرت بهتر باشه برای این کار مناسب تری.... میدونم الان بهتون بر میخوره ولی پارک با این که همین الان اومده از خیلیاتون سر تره.... پارک تو میشی مسئول سرو غذای شاهزاده چان یونگ.... شاهزاده ی کوچیکتر.... تهیونگ... تو هم واسه ولیعهد شاهزاده جونگکوک....
با لبخند توضیح داد و من حس کردم شوکی بهم وارد شد.
اول کاری باید میرفتم پیش شاهزاده؟؟؟
_ن...نمیشه من مسئول سرو غذای شاهزاده چان یونگ باشم..؟ خواهش میکنم....بزارید جیمین بره پیش ولیعهد....
تهیونگ با ناراحتی گفت و من ساکت به اون الف خیره شدم.
_نه تهیونگ.... تو سابقه ت بیشتره ولی پارک اولین روزشه اگه جلوی ولیعهد خراب کاری کنه برای ما هم دردسر درست میشه....
توضیح داد و تهیونگ به من چشم غره رفت و بعد روشو برگردوند.
تقصیر من چی بود؟ انگار من خواستم برم پیش شاهزاده چان یونگ!
بعد از اینکه حرفای اون الف تموم شد مینکی دستمو کشید و به سمتی برد.
_باید خیلی مؤدب باشی....باید خوشرو باشی... گند هم نمیزنی.... تعظیم هم یادت نره.... فهمیدی؟
دم گوشم گفت و من سر تکون دادم.
به سمتی رفت و با سینی بزرگی از غذا به سمتم اومد.
_تو با یکی از این هایبرد های کارگر باید این غذا ها رو ببرید.... تو تا پایان غذا خوردنشون اونجا میمونی و هر وقت که ایشون اجازه دادن از اتاق میری بیرون فهمیدی...؟
YOU ARE READING
༺𝑾𝒉𝒐 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒆𝒍𝒍 𝑨𝒎 𝑰༻
Werewolf𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏 من یه هایبرد امگام که طبق قانون باید به محض اینکه هیجده سالم شد منو از خانوادم جدا کنند و واسه بردگی ببرن حالا هر نوعش ...میتونم خدمتکار باشم یا شایدم یه برده ی جنسی ! اما چی میشه اگه خوش شانس باشم و پام به قصر شیاطین باز بشه و بشم خدم...