Jimin's POV:قرار بود وسایلم رو جمع کنم و برگردم به قصر شاهزاده... از این بابت خیلی خوشحال بودم...
نزدیک بودن به شاهزاده تنها چیزی بود که از قصری به این بزرگی و افراد داخلش میخواستم.
از وقتی غذا خوردم یه حس سنگینی ای کل بدنم رو گرفته بود و باعث میشد خمار باشم...
تهیونگ اومده بود پیشم و تو جمع کردن وسایلم کمکم میکرد.
_مطمئنی نمیخوای استراحت کنی مینی؟ داری میمیری...
تهیونگ گفت و من بهش نگاه کردم.
_باید برم پیش شاهزاده... بعدش میگیرم میخوابم....
جواب دادم و رو تخت نشستم.
دستشو رو پیشونیم گذاشت و بعد عقب رفت.
_یه کم بدنت گرمه... به نظر میاد تب داری.... ببینم سردته؟
پرسید و من آروم بهش نگاه کردم و نفس عمیقی کشیدم.
_نه من اتفاقا گرممه...
جواب دادم و یکی دو تا از دگمه های بلوزم رو باز کردم و اون با تعجب بهم خیره شد.
_مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست.
گفت و بعد به جمع کردن بقیه ی وسایل ادامه داد.
منم دیگه ادامه ندادم و به جمع کردن لباسام رسیدم... واقعا چم شده بود؟ چرا حس میکردم دارم وا میرم؟
...
_بیا.... محض پس نیوفتادنت بیا با هم بریم.
گفت و دستمو گرفت... بدون هیچ واکنشی سر تکون دادم و وسایلم رو تو دست دیگه م گرفتم... منتظر بودم هر چه سریعتر برم پیش شاهزاده و بعدش برم استراحت کنم.
تهیونگ وسایلم رو گرفت و به اتاق جدیدم برد.
_تو برو پیش جناب شاهزاده جونت منم اینا رو میبرم.
بهم گفت و من سری به نشونه ی تشکر تکون دادم و از پله ها بالا رفتم.
پله های قصر شاهزاده برعکس بقیه ی قصر ها سفید بود و این باعث میشد حس خوب و تمیزی ای به آدم القا کنه... تا جایی که یادمه مال شاهزاده ی کوچیکتر و ملکه خاکستری رنگ بود...
از اینکه شخصی مثل جونگکوک توی قصر وجود داشت خیلی خوشحال بودم... همین که یه آدم خوب وسط اون همه ادم پلید و وحشی وجود داشته باشه درسته سخته... ولی بازم امیدوار کنندهس... و خب اون تنها نیست... من که نقش خاصی ندارم ولی چانیول شی هم هست... قطعا بازم پیدا میشن کسایی که دنبال عدالتن.
در زدم و صدای شاهزاده رو شنیدم که بهم اجازه ی ورود داد.
وارد اتاق شدم و با اینکه موقع راه رفتن تلو تلو میخوردم ولی سعی کردم درست وایستم و تعظیم کنم.
YOU ARE READING
༺𝑾𝒉𝒐 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒆𝒍𝒍 𝑨𝒎 𝑰༻
Werewolf𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏 من یه هایبرد امگام که طبق قانون باید به محض اینکه هیجده سالم شد منو از خانوادم جدا کنند و واسه بردگی ببرن حالا هر نوعش ...میتونم خدمتکار باشم یا شایدم یه برده ی جنسی ! اما چی میشه اگه خوش شانس باشم و پام به قصر شیاطین باز بشه و بشم خدم...