Jimin's POV:
تو اتاقم دراز کشیده بودم و سقف رو نگاه میکردم.
هنوزم به خاطر اتفاق دیروز خجالت میکشیدم با شاهزاده رو به رو شم...
صدای در اتاق اومد و باعث شد از جام بلند شم و به سمت در برم.
_بله؟
_جیمین شی...
یه نفر از پشت در گفت و من با تعجب بهش نگاه کردم.
_شما؟
پرسیدم و اون دستمو گرفت.
_چند نفر باهاتون کار دارن... به من گفتن بهتون خبر بدم...
گفت و منو از اتاقم بیرون برد و به سمتی کشید.
در تعجب بودم که چیکارم دارهنو چی از جونم میخوان...
تا پشت حیاط بزرگ رفتیم و من تونستم چند تا الف و شیطان ببینم که گوشه ای وایستاده بودن و قیافشون هم راضی به نظر نمیرسید.
تونستم یکیشونو بشناسم... همون دختری بود که ملکه به شاهزاده جونگکوک میگفت باهاش ازدواج کنه.
وقتی به اونا رسیدم جلو اومدن و اول از همه اون دختر شیطان یقه مو گرفت.
_چه حقه ای زدی هایبرد کثیف؟ هان؟؟ شاهزاده رو خوب بلدی اغوا کنی یا چی؟
سرم داد کشید و من سعی کردم یقه مو از دستش آزاد کنم.
_منظورتون رو نمیفهمم...
آروم گفتم و یه الف اومد سمتم.
_دروغگو! خوب میدونی از چی حرف میزنیم! شاهزاده جونگکوک! ولیعهد این کشور!
گفت و هلم داد.
_من نمیدونم چیکار کردم که شما ها اینطور شاکی اید... ولی مطمئن باشید هیچ خطایی ازم سر نزده و این هم دستور پادشاه بود!!
بلند گفتم و اون دختر شیطان با دستش آتیشی درست کرد و اونو جلوی من گرفت.
_هوم؟ و خب تو کی باشی که با این تصمیم مخالفت کنی؟ شایدم میخوای با ویژگی های خوب یه هایبرد خداحافظی کنی؟
با لبخند گفت و آتیش رو جلوی صورتم گرفت و بهم نزدیک کرد.
_نههه! قسم میخورم این یه دستور بود و من حق مخالفت نداشتم!!
در حالی که به سختی عقب میرفتم گفتم و پشتم با دیوار برخورد کرد.
_چطور حق مخالفت نداشتی؟ تو حتی اگه اعدامت هم میکردن باید مخالفت میکردی!! جایگاه تو اونجا نیست! تو برو ظرفاتو بشور!!!
سرم بلند داد کشید و یه الف اومد سمتم و اون دختر رو عقب برد.
_ببین هایبرد.... با زبان خوش داریم میگیم برو به عالیجناب بگو نظرشون رو عوض کنن... وگرنه اتفاق خوبی واست نمیوفته... آفرین... پاشو برو بگو... اگه نگی و از مقامت برکنار نشی زنده زنده میسوزونیمت...
YOU ARE READING
༺𝑾𝒉𝒐 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒆𝒍𝒍 𝑨𝒎 𝑰༻
Werewolf𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏 من یه هایبرد امگام که طبق قانون باید به محض اینکه هیجده سالم شد منو از خانوادم جدا کنند و واسه بردگی ببرن حالا هر نوعش ...میتونم خدمتکار باشم یا شایدم یه برده ی جنسی ! اما چی میشه اگه خوش شانس باشم و پام به قصر شیاطین باز بشه و بشم خدم...