(فصل اول)
قسمت اول: Collapse and birth))
فروپاشی و تولد...
۱۳ فوریه - سال ۱۹۰۵ ـــ کوهستان شمالی روستای اینچئون ـــ
قدمهای سنگین و خسته، روی برفهای سفید و دستنخورده، دستهای کوچک و تن ضعیفه پسرک کوچک، توانایی ادامه دادن نداشت.
کوک: نونا، کی قراره برسیم؟ من خسته شدم.
لحن بغضآلوده پسربچه، قلب دخترک را مچاله میکرد و حلقههای درشت اشک را میان آن گویهای سیاه رنگ نمایان؛ چگونه به آن پسربچه میفهماند که دیگر نه جایی برای رفتن دارند نه خانوادهای برای نجات آنها؟!
دخترک بزرگتر، درحالیکه دستان یخزده و قرمزرنگ خود را روی صورت پسرک میگذاشت، لبخند ملایمی زد و آرام گونههای سرد پسرک را نوازش کرد.
جینهو: کم مونده جونگکوک. اگه از این تپه هم رد بشیم به یک جایی میرسیم.
پسرک چشمان درشتش را به چشمان کشیده و زیبای خواهرش دوخت و لب برچید.
کوک: ولی من دلم میخواد برگردم خونه! دلم میخواد برم پیش مامان بابا.
دخترک تن نحیف پسربچه را درآغوش گرفت و درحالی که به سختی سعی در مخفی کردن بغض خود بود، زیر گوش پسرک نجوا کرد.
جینهو: جونگکوکی، جونگکوک نونا! قرار بود دیگه درمورد خونه حرف نزنیم، مگه نه؟! مامان و باباهم... یک روزی قراره دوباره ببینیمشون؛ خودت میدونی اونا باهم رفتن یک جای دور.
کوک: باشه. دیگه... دیگه درمورد خونه چیزی نمیگم. ولی مامانی و بابایی کی میان پیشمون؟!
دخترک، صورت خود را میان شانههای کوچک پسرک پنهان کرد و اشکهایی که مانند رودخانهی خروشان صورت یخزده و قرمزرنگش را شکاف میدادند، از نظر برادر کوچک و معصومش پنهان کرد.
جینهو: برمیگردن. یک روزی برمیگردن جونگکوکی.
پسرک دستهای خود را دور گردن خواهرش حلقه کرد و سعی کرد تن خود را به تن دخترک قفل کند.
کوک: نونا! بغلم کن! پاهام یخ زدن؛ دیگه نمیتونم راه برم.
جینهو، آرام دستهای خود را دورکمر پسرک پیچید و او را بلند کرد، درحالی که توانایی ایستادن روی آن پاهای یخ زده و دفن شده در برف را نداشت؛ با تمام توان قدمهای خستهاش را به بالای تپه کشاند.
بخاری که از دهان دخترک به کندی از سینهاش خارج میشد، دید دخترک را تار میکرد. تن پسرک حکم وزنهی صد کیلویی برایش داشت اما بیتردید قدم دربرفهای یخزدهی کوهستان میگذاشت و بیتوجه به خسخس نفسهایش، روبه بالا حرکت کرد.
ESTÁS LEYENDO
𝐒𝐧𝐨𝐰 𝐠𝐥𝐨𝐛𝐞/𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
FanficSummary: جهانی و کشوری که اسیر دنیای تاریکی است،مهم نیست وقتی بوی درد از تن نیم جانشان مشام را آزار میدهد. همه نقطه اتصال ها فقط به یک اسم برمیگشت....کیم تهیونگ داستانی که میان جنگ و خون در جهان آسیا را روایت میکند..درد مردمانی که برده سیاست های جها...