قسمت نوزدهم:( Under the depths of hell)
زیر اعماق جهنم.........
شاهزاده ی بریتانیایی ساعت ها بود مقابل پنجره ایستاده بود و از پشت شیشه به دخترکی می نگریست که درحال قدم زدن روی چمنزارهای قصر باکینگهام بود.
ـ لرد...طبق چیزی که دستور دادید ما افراد رو مستقر کردیم!!...
جرج:چشم ازش برندار...می خوام از هرکسی که ملاقات میکنه باخبر بشم!..حتی ساعت و دقیقه های رفت و آمد هایی که انجام میشه!!....
ـ چشم سرورم!!....
جرج:می تونی بری!!....
مرد از اتاق شاهزاده خارج شد که صدای فندک جوزف بالا رفت و نگاه اخم آلوده ی شاهزاده بریتانیا را درهم کرد.
جرج:اخیراً زیادی سیگار نمیکشی جوزف؟!!....
مرد بریتانیایی هردو ابروهایش را با حالت بامزه ای بالا انداخت و درحالی که شانه هایش را بالا می انداخت و سیگار میان لب هایش صدایش را ناواضح تر کرده بود،گفت:
نمیدونم...اینطوره شاهزاده؟!!....
شاهزاده ی جوان با کلافگی خود را روی مبل انداخت و گفت:
این جنگ و جدال های مسخره دیگه داره کلافم میکنه!!....
مرد بریتانیایی با حراص افراتی و تمسخرانگیزی دستانش را بالا برد و گفت:
باورکنید لرد!!...هیچ تمایلی برای بحث در این مورد ندارم!!.....
شاهزاده بریتانیایی با کلافگی سیگاری را از درون قوطیه فلزی رنگ مرد بور خارج کرد و میان لب هایش قرار داد که مرد نیز با روشن کردن شعله ی فندکش به جان نخ آتش زد.
جرج:مسئله ی اختلافات توی چوسان داره بالا میگیره و از طرف دیگه جراحات عمیق روحیه شاهدخت در این اخیر خیلی سنگین شده...فکر میکنم نیازه که برای حال روحیش به نظارت پزشک نیاز داره....
مرد بریتانیایی با چشمان سرد و خمارش نگاهش را به چهره ی آشفته ی شاهزاده دوخت و گفت:
فکر میکنم واضحه که همچین چیزی تاثییری روی اعلیاحضرت نداره!!...
شاهزاده جوان نیشخندی زد و با چشمان قرمز پاسخ داد.
جرج:فکر میکنی نمیدونم چی می خواد؟!!....
مرد بریتانیایی لبخند عمیق شرارت باری زد و گفت:
چرا به خواسته اش نمیرسونی؟!!....
شاهزاده ابرویش را بالا انداخت سوالی نگاهش کرد که مرد میانسال از جای خود برخاست و درحالی که کتش را می پوشید رو به پسرک جوان گفت:
تنها کاری که باید بکنید اینکه یک جشن ترتیب بدی و بدون اینکه به اعلیاحضرت بگید دیمیتری رو دعوت کنید برای معرفیه رسمی عنوان بهش شاهزاده!!....
أنت تقرأ
𝐒𝐧𝐨𝐰 𝐠𝐥𝐨𝐛𝐞/𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
أدب الهواةSummary: جهانی و کشوری که اسیر دنیای تاریکی است،مهم نیست وقتی بوی درد از تن نیم جانشان مشام را آزار میدهد. همه نقطه اتصال ها فقط به یک اسم برمیگشت....کیم تهیونگ داستانی که میان جنگ و خون در جهان آسیا را روایت میکند..درد مردمانی که برده سیاست های جها...