الان اون میدونه که من کیم ولی من هنوز نمیدونم. منظورم اینه که، اره من میدونم که اون اسمش چیه و چند سالشه ولی... دلم میخواد با شخصیتش اشنا شم و بیشتر بشناسمش. من دلم میخاد با اون انجامش بده نه تنهایی (ایف یو نو، یو نو؛))، و نه فقط با حرف زدن، میخوام که انجامش بدیم. و میخوام اونم منو دوست داشته باشه و اینو بخاد.
الان من رو مبلم نشستم و در حد فااااک حوصلم سر رفته از اونجایی که من تعطیل بودم و کاری نداشتم و اون کار داره و نمیتونه با من حرف بزنه. من فقط حوصلم سر رفته و دارم با گوشیم ور میرم، وقتی پیامامونو دیدم به ذهنم رسید که سیوش کنم.
خب این فانه و بیا یکم خوش بگذرونیم.
"چی باید صدات کنم؟ تو میتونی ددی یا مستر باشی ولی نه... اوه ی چیز خوب به ذهنم رسید!"
من سیوش کردم و اسمشو تغییر دادم، بعدش رفتم تا یه فیلم ببینم.*بیپ بیپ* (صدای نوتیفشه بمولا🥕)
بیگ دیک: هیی! همین الان کارام تموم شد حالا میتونیم حرف بزنیم.
اره این درسته، تو درست خوندیش. من به این اسم سیوش کردم ولی قول میدم فقط برای فانه؛) (اره ابویسلی برادرانه😔)
من: هیییییی! من خیلی حوصلم سر رفتهههه.
بیگ دیک: هاها(بمولا) چیکار میکردی کل روز، مدل؟
من: اوه خب یونو، ی سری کارا انجام میدادم. راستیی اسمتو سیو کردم تو کانتکتام(مخاطبین)، خیلی دوست داشتنیه و امیدوارم واقعی باشه.؛)
بیگ دیک: اوه چی هست؟؛)
من: گذاشتم بیگ دیک ها ها(هر هر😂😂)
بیگ دیک: اوه، خب فک کنم منم باید اسمتو عوض کنم. اسمتو چی بزارم؟.... شاید پرنسس؟ یاا.... بیبی بوی!!!!!!
من: اوههه، من جفتشم دوست دارم.
بیگ دیک: خب پس، من گذاشتمش بیبی بوی:)
من: اوکی:) روزت چطور بود؟
بیگ دیک: کلی کار و کلی استرس، ولی خب روز خوبی بود فک کنم.
من: دقیقا کارِت چیه؟ کی هستی؟ (بلخره میخاد بدونه😂)
بیگ دیک: من نمیدونم این درسته که معرفی کنم خودمو یا نه، شاید ازم خوشت نیاد، یا بخای به کسی بگی.
من: نهههه هیچوقتتتتتت!!!!!!! من مث راز پیش خودم نگهش میدارم.
بیگ دیک: خب پس من اینم.
بیگ دیک: [عکس]
DU LIEST GERADE
Princess for Daddy | l.s. Mpreg (boyxboy)
Fanfiction| Persian translation | "اوه ددی، کاش میتونستم همین الان ببوسمت" هری با ناله گفت. "منم همینو میخاستم بیبی بوی"لویی جواب داد. داستانی که لویی خوانندست و هری ی مدل معروفه و البته بیبیِ لویی. writer: @Usingtabeletslarry