Harry

1K 155 179
                                    

الان اون میدونه که من کیم ولی من هنوز نمیدونم. منظورم اینه که، اره من میدونم که اون اسمش چیه و چند سالشه ولی... دلم میخواد با شخصیتش اشنا شم و بیشتر بشناسمش. من دلم میخاد با اون انجامش بده نه تنهایی (ایف یو نو، یو نو؛))، و نه فقط با حرف زدن، میخوام که انجامش بدیم. و میخوام اونم منو دوست داشته باشه و اینو بخاد.

الان من رو مبلم نشستم و در حد فااااک حوصلم سر رفته از اونجایی که من تعطیل بودم و کاری نداشتم و اون کار داره و نمیتونه با من حرف بزنه. من فقط حوصلم سر رفته و دارم با گوشیم ور میرم، وقتی پیامامونو دیدم به ذهنم رسید که سیوش کنم.

خب این فانه و بیا یکم خوش بگذرونیم.

"چی باید صدات کنم؟ تو میتونی ددی یا مستر باشی ولی نه... اوه ی چیز خوب به ذهنم رسید!"
من سیوش کردم و اسمشو تغییر دادم، بعدش رفتم تا یه فیلم ببینم.

*بیپ بیپ* (صدای نوتیفشه بمولا🥕)

بیگ دیک: هیی! همین الان کارام تموم شد حالا میتونیم حرف بزنیم.

اره این درسته، تو درست خوندیش. من به این اسم سیوش کردم ولی قول میدم فقط برای فانه؛) (اره ابویسلی برادرانه😔)

من: هیییییی! من خیلی حوصلم سر رفتهههه.

بیگ دیک: هاها(بمولا) چیکار میکردی کل روز، مدل؟

من: اوه خب یونو، ی سری کارا انجام میدادم. راستیی اسمتو سیو کردم تو کانتکتام(مخاطبین)، خیلی دوست داشتنیه و امیدوارم واقعی باشه.؛)

بیگ دیک: اوه چی هست؟؛)

من: گذاشتم بیگ دیک ها ها(هر هر😂😂)

بیگ دیک: اوه، خب فک کنم منم باید اسمتو عوض کنم. اسمتو چی بزارم؟.... شاید پرنسس؟ یاا.... بیبی بوی!!!!!!

من: اوههه، من جفتشم دوست دارم.

بیگ دیک: خب پس، من گذاشتمش بیبی بوی:)

من: اوکی:) روزت چطور بود؟

بیگ دیک: کلی کار و کلی استرس، ولی خب روز خوبی بود فک کنم.

من: دقیقا کارِت چیه؟ کی هستی؟ (بلخره میخاد بدونه😂)

بیگ دیک: من نمیدونم این درسته که معرفی کنم خودمو یا نه، شاید ازم خوشت نیاد، یا بخای به کسی بگی.

من: نهههه هیچوقتتتتتت!!!!!!! من مث راز پیش خودم نگهش میدارم.

بیگ دیک: خب پس من اینم.

بیگ دیک: [عکس]

بیگ دیک: [عکس]

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
Princess for Daddy | l.s. Mpreg (boyxboy)Onde histórias criam vida. Descubra agora