"هری!" اون صدا رو از کنارم شنیدم و مثل لویی خیلی بلند و خشن بود، برگشتم و اره اون همونجا وایستاده بود. درواقع من تو رستوران منتظر اون نشسته بودم.
خب اره ما برای خودمون قرار ملاقات گذاشته بودیم و من تمام روز عصبی بودم و استرس داشتم.
نمی دونستم چی بپوشم، نمیدونستم با موهام چیکار کنم..."لویی"گفتم و از حضورش نفس نفس زدم، بلند شدم و محکم بغلش کردم.
ما داخل رستورانی با هم قرار داشتیم ک هیچ پاپاراتزی نمی تونست ما رو ببینه و این خیالمونو راحت میکرد.
"تو خیلی زیبایی، هری." دستش رو روی گونه ام کشید و احساس کردم گونه هام داغ شدن.
"کامان، بیا یه چیزی بخوریم." لبخندی زدم و بعد اون رو روی صندلی نشوندم.------------------------
"فاکک، هری، اینکارو نکن." لویی این رو با صدای اوه سکسی و کمی گرفته اش گفت درحالیکه من خیره به اون بودم و یه طورایی سعی داشتم توجهشو به خودم جلب کنم. "تمومش کن! یا اینکه تنبیه میشی." اون با خنده گفت، میخواست به شوخی بگه مثل وقتایی که ما با هم چت میکردیم.
"تو میدونی که دوست دارم تنبیه بشم." من لبخند زدم و همونطوری که داشتم بهش نگاه میکردم با دستم لمسش کردم.
"اوه اره؟ نظرت چیه پول رستورانو پرداخت کنیم و بعد بریم ی جایی؟" لویی گفت و دستش رو روی دست من گذاشت و انگشتامون بهم گره خوردن.
"اره، دوسش دارم، ددی." من تیکه اخر جمله مو داخل گوشش گفتم و اون به طور غیر عادی از صندلیش بلند شد.
-------------------------
"ک-کجا داریم میریم، ددی؟" من درحالی که داشتیم رانندگی میکردیم پرسیدم، هنوز هم دستامون داخل هم قفل شده بودند ولی این دفعه رو پای من بود.
و بعضی اوقات با انگشتش روی پام دایره های فرضی میکشید، اوه خیلی سخت بود. (منظورش تحمل کردنشه)"م-من نمیدونم بیبی بوی." اون خیلی سریع اینو گفت، حتی از خیابون چشم برنداشت و حواسش به جلو بود.
"ما-ما میتونیم بریم-اووه- خونه ی من. اوه، ددی، خیلی بهت نیاز دارم." من با چشمای نمیه باز گفتم درحالیکه لویی داشت به دیک هارد شده ی من از روی شلوار هندجاب می داد.
"کجاست؟" لویی پرسید و من جوابشو دادم.
بعد از چند دقیقه ما رسیدیدم دم در خونه ی من و ما با نهایت سرعتمون از ماشین پیاده شدیم."بیا بریم." ما رفتیم داخل و من درو پشت سرمون بستم.
وقتی برگشتم اون منو بوسید، دستاش کمرم رو لمس میکردن و این بهم حس خوبی میداد.
"ف-فااک ددی، این خیلی خوبه." من از لذت تقریبا با گریه گفتم و اون شروع کرد به لاو بایت گذاشتن روی گردنم.
لویی سعی کرد لباسامو در بیاره و خب اره موفق هم شد."فااک می، ددی."(ازم نخواید اینم ترجمه کنم تیریخیدا😂 خب باشه ترجمش اینطوری میشه که منو به فاک بده ددحححححح:) + اینو بگم که یکی از پوتیتو ها گفت پدر لعنتم کن و این عاااالی ترین کامنت بود😂) من گفتم و پاهامو از هم بازتر کردم تا یه ویوی بهتری از سوراخم بهش بدم تا اون بتونه هر کاری که میخاد باهاش انجام بده.
"این اَس(کوننننن)، خیلی زیباست برای من:)." اون گفت و اروم اروم سرشو نزدیک تر کرد.
"اوححح بیبی، تو خیلی خوشمزه ای." لویی درحالی که داشت زبونشو دور سوراخم میچرخوند ناله کرد. فاااک، این خیلی خوب بود.
اوه.
اوه.
اوه.
*بییپ بییپ*
*بییپ بییپ*
"شتتت!" من رو تختم نشستم، به خاطر خوابی که دیده بودم عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم، تا اینکه فهمیدم اینجا یه مشکل دارم. یه مشکل بزرگ.
من شروع کردم به دراوردن باکسرم و همین الانشم گند زده بودم و مقداری از پریکامم روی باکسرم بود. اوه همین الان من خیلی به لویی نیاااز دارم.
من باکسرمو در اوردم و دیکمو داخل دستم گرفتم و ناله کردم. وقتی به خودم اومدم شروع کردم به بالا و پایین بردان دستم و هر لحظه حرکت دستمو تند و تندتر میکردم.
"فاااک، لویی." من با ناله گفتم در حالیکه داشتم دستاش و دهنش رو دور دیکم تصور میکردم.
حرکت دستم خیلی سریع شده بود و از لذت تقریبا داشتم جیغ میکشیدم و چشمام بسته شده بودن، حس کردم که رو لبه ام (منظورش اینه که خیلی نزدیکه). (هری که گفت: دیس ایز کالد اجینگ، This is called edging;))
"برای من بیا، بیبی بوی." این جمله ای بود که لویی وقتی داشتیم اسکایپ میکردیم بهم گفت، داشت توی سرم تکرار میشد. اوححح اره من اومدم و روی تختم و دستمو کثیف کردم.
و این خیلی حس خوبی داشت:).
-----------------------------
بههههههه بهههه پوتیتوزززز🥔
لانگ تایم نو سی:)
چه میکردید؟
واقعا معذرت میخام که دیر شد اما سرم خیلی شولوغ بود و نمیتونسم بیام واقعا اینور💚.
دلم براتون تنگ شده بود سیب زمینی سرخ کرده ها^^
وای=)
خب اره دیگه اینطوری؛) امیدوارم خوشتون اومده باشه:)💚💙تو چنل هم منیپا رو میزارم هم ی سری ویس که داوشم برام فرستاده (اسماتن؟ نمیدونم ویس اسمات بهش میگن؟ بمولا ایم ا گود گرل نمیدونم اینا چین اسمشون-)
imdamlami
داوشمی بمولاسوووو تو چنل بیاید و دور هم حال کنیم😔🧴
ایدی چنل:
@darlinjustholdonn
اگرم کسی سرچ کرد نیورد همینجا کامنت بزارید یا اونور پیوی بهم بگید براتون لینک میفرستم 🤤🥔تیکه اول این پارتو بست فرندم ترجمه کرده(اونجایی که اسمات نداره😂) مرسی مای بست بچ💙✨
راستیییی پارت بعدی امادست و فردا شب اپ میشه🧴
سو گلناراتونو بزارید دم دست👀🧼.مواظب لبخند زیباتون باشین💚🥔
ووت و کامنت⭐
Maddie
BINABASA MO ANG
Princess for Daddy | l.s. Mpreg (boyxboy)
Fanfiction| Persian translation | "اوه ددی، کاش میتونستم همین الان ببوسمت" هری با ناله گفت. "منم همینو میخاستم بیبی بوی"لویی جواب داد. داستانی که لویی خوانندست و هری ی مدل معروفه و البته بیبیِ لویی. writer: @Usingtabeletslarry