"چرا این وقت شب به خونه میایی؟ کجا بودی؟" بعد از اینکه چانگبین مرخصی گرفت سریع سراغ پسر کوچیک تر آمده بود. بااینکه بخاطر اتفاقای دیشب ناراحت بود ولی باز هم میخواست اونو ببینه. قلبش از درون درد می کرد ولی با نگاه های سرد پسرک حس می کرد خودش کار اشتباهی کرده. باید هر چه زود همه مشکلات رو حل می کرد. بعد از اینکه به جلوی در خونه سونگمین رسید چن بار زنگ در رو زد ولی صدایی نشنید. چراغهای خونه هم خاموش بود. بااینک رمز در رو می دونست ولی نمی خواست بدون اجازه پسرک وارد بشه. بخاطر همین کنار در روی پله ها نشست."به تو ربطی نداره."
سونگمین حتی نگاهی هم بهش نینداخت و رمز در رو وارد کرد.
"بهت گفتم کجا بودی؟" چانگبین بلافاصله از جایش بلند شد و محکم بازوی پسر دیگر را گرفت.
"ولم کن" سونگمین سعی کرد با دست دیگرش بازوشو ازش جدا کنه ولی ناگهان شاخه گلی که در دست دیگرش بود روی زمین افتاد.
گل رزی که ناشیانه قطع شده بود. از رنگ صورتی شادابش میشد فهمید تازه قطع شده.
"این گل از کجا اومده؟ کی بهت داده؟"
"هیچ کی نداده. ولم کن." درحالیکه تلاش میکرد بازوشو جدا کنه نگاه خشمناکی به فردی که باعث شده بود گل از دستش بیوفته کرد.
"راستشو بگو اون گلو کی داده."
"بهت گفتم کسی نداده. دزدیدمش...... حالا فهمیدی ول کن دستمو." وقتی کلمه دزدیدن رو شنید ناگهان شوکه شد. معنی جمله های پسرک به شکل غیر قابل انکاری بی مفهوم بود. بازوی پسرک رو رها کرد. کمی ناخوش بود. 'چرا باید یکی یه شاخه گل بدزده؟' با خود اندیشید.
"اونجوری بهم نگاه نکن. چان واسه دوس پسرش رز خریده بود. دقیقا هفتاد و هفت تا. می دونی این عدد چه معنی داره ینی آشنایی شون سرنوشت بود و سولمیت همدیگ هستن. چقد عاشقانه درعین حال چقد تلخ." گوشه چشمانش پر شد.
موقعی که خم شد اون گل رو برداره ، چانگبین سریع تر واکنش نشان داد بود و از دستش قاپید.
"برش گردون اون واسه منه."
"اون بهت تعلق نداره."
"بدش به من." دستشو دراز کرد باعث شد سریع چانگبین دستش بلند کرد و وقتی که سونگمین بهش نزدیک تر شد با دست خالی اش مچ پسرک رو گرفت.
"خود خواهیت چشاتو کور کرده." کلاه هودیشو کشید و بدون لحظه ای نگاه کردن به پسرک ازش دور شد.
سونگمین شاخه گلی که با هزار سختی کَنده بود رو حالا از دست داد. آن گل برایش هیچ اهمیتی نداشت. با آن کارش فقط می خواست از آن دو انتقام بگیره.
ناسزایی نثار چانگبین کرد. شاید حق با چانگبین بود. بخاطر خود خواهی خودش داشت به اطرافیانش آسیب می زد.
BẠN ĐANG ĐỌC
Violet season (Seungbin)
Fanfictionفصل بنفشه ، زمستونی که عشق در قلبش شکوفا شد💜 "دیگ خسته نشدی از اینکه نقش دوم زندگی یکی دیگ باشی؟" کاپل: چانگمین(چانگبین×سونگمین) ساید کاپل: هیونهو ، با حضور افتخاری چانلیکس 🔞با چاشنی اسمات روز های آپ: نامعلوم ، بستگی به استقبال و لایک شما 🤞اولی...