DEATH.p12(پایان)

169 36 18
                                    

شیائو ژان به جکسون نزدیک شد و ضربه ی محکمی به سرش زد ... با دادی که جکسون زد ، صدای خنده ی ژان بالا رفت ... آهی کشید ... احتمالا وقتش رو به تمام شدن بود ... باید امروز حداقل گذشته رو تکمیل میکرد

《 جکسون میخوام برات ادامه اش رو بگم ... یوبین رو یادته ؟ همون دوستی که پیشم بود .. یوبین در تمام طول این مدت باهام حرف میزد

مراقبم بود ... حواسش بهم بود و البته کمکم کرده بود ... با اینکه بهش گفته بودم خودش رو درگیر نکنه ولی بهم گوش نداده بود

میدونی ... یوبین راجب اون شخص فهمیده بود ‌..‌ شخصی که پشت تمام این اتفاقات بود ...دلیلی که باعث شد همه باهم انتقام بگیریم ... کسی برای رسیدن بهش اول باید اون سه نفری که زندگی منو بهش گند زدن ... میکشتیم

البته که با این کار یکم اروم شدم ولی ما هنوز به اصل کاری مسبب همه ی اتفاقات نرسیده بودیم

تنها شخصی که فقط بخاطر دوستی بهمون کمک کرد ... یوبین بود ... اون فهمیده بود کی پشت قضایا هستش علاوه بر اون بچه ها با یوبین دوست شده بودند ... چون بعد از اتفاقاتی که برای جیمین افتاد تصمیم گرفتیم جایی باشیم که همه مراقبش باشیم ...

برای همین یوبین پیشنهاد داد باهاش زندگی کنیم ... یوبین واقعا رفیق خیلی خوبیه ... میترسم بخاطر کمک بهمون اتفاقی براش بیافتد ...

میدونی وقتی بهم گفت کی پشت تمام ماجرا ها هست حس کردم از درون اتش گرفتم ... میخواستم برم بکشمش از طرفی خودم رو مقصر تمام اتفاقات افتاده برای بچه میدونستم .

با یوبین حرف زدم قرار شد با بچه ها صحبت کنم ... همه موافق بودند ... حالا که قرار نیست قانون و چیزی الکی به اسم "عدالت" کاری انجام بده ... خودمون انجام دادیم

اون سه نفر که باید اعدام میشدند فقط ما یکم زودتر اعدامشون کردیم و حالا نوبت نفر اخر و اصلی هست ... میتونی حدس بزنی کیه ؟》

[-بابای تهیونگ ؟ ]

[+اون که مرده ... ]

[-بابای ییبو ؟ ]

[+جکسون ؟! اونم مرده بیخیال تو به خودت فشار نیار ... حس میکنم سرت قبلا ضربه خورده ]

《 بزار بهت کمک کنم ... همون اول داستان اسمش رو اوردم ... دایی ژان ... کسی که رابطه ی کوک و تهیونگ رو لو داد ؛ کسی که خانواده ی تهیونگ رو کشت در اصل دستور داد ... بازهم بگم ؟

کسی که ییبو رو تبدیل به یک فرد افسرده کرد ... کسی که جیمین رو بهش درد داد ... برای ژان هم که کلمه ی " دایی " هم معنای درد بود اما چرا ؟ و چطور ؟

اگر زنده بودم فردا برات میگم گرچه شک دارم زنده بمونم ... هه اون امشب کار رو تموم میکنه .... خیلی خبببب فعلا بسه 》

به جکسون نگاهی انداخت در رابطه با ضربه به سر شوخی نکرده بود ... ژان به خوبی روزی که پدر جکسون با بی رحمی به سر پسرش ضربه زده بود رو به یاد داشت

slave?! no! save (bjyx/kookv)✔Where stories live. Discover now