|Chapter 1|

973 174 208
                                    

قسمتِ اول => بهم زدن.

+ فاک یو هری، فاک یو!

خب این صدای لویی تاملینسون بود که داشت جملات محبت آمیزش رو خطاب به دوست پسرش، اونم توی کافه ی شهر، فریاد می‌زد.

_ لازم نیست خواسته هاتو فریاد بزنی می‌تونم برات انجامش بدم، اونم مجانی!

معرفی می‌کنم اینم هری استایلزه.
دوست پسر کله شق و فوق جذابِ لویی که یکم مخش تاب داره چون تو اون موقعیت قطعا جاش نبود که بخواد لاس بزنه اما خب اون مرد در واقع توی تشخیص موقعیت ها یکم مشکل داره.

_ چرا فقط توی آرامش و سکوت مشکلاتتون رو با هم در میون نمیذارین تا حلش کنید؟!

خب حق با دیوید بود، بهترین دوستِ هری که طبق خواسته ی رفیقش اومده بود تا رابطه‌ی اون دو نفر رو درست کنه چون لویی خیلی عصبی و هری هم خیلی کلافه بود.

_ به نظرِ من که بزرگترین مشکلشون خودشون‌اند.

استیو با خونسردی اظهار نظر کرد و باعث شد دیوید که تا اون لحظه سعی داشت اوضاع رو درست کنه با ناامیدی دستی به صورتش بکشه. قطعا استیو هم اومده بود تا طرفِ دوستش لویی رو بگیره و اون رابطه ی سمی رو به اتمام برسونه.

_ تو دخالت نکن استیو، این زندگیِ من و لوییه.

هری با حرص و کلافگی برای پسر چشم غره رفت که باعث شد لویی با عصبانیت لبهاشو رو هم فشار بده و بازم داد بزنه.

+ تو خیلی عوضی و بی مسئولیتی!

_ جوری حرف نزن که انگار خودت بهتری!!

الان این هری بود که در جواب دوست‌پسرش داشت داد می‌زد و باعث شده بود ملت برگردن و با گیجی به اون پسرا که دور میز گردی نشسته و دم به دقیقه فریاد میزدن، نگاه کنند.

+ ممکن بود بخاطرت اخراج شم.

_ خب اون شغل اصلا به تریپ تو نمی‌خوره.

هری با کمال خونسردی گفت و تکیه‌شو به صندلیش داد، سعی کرد نیشخندی که قرار بود رو لب‌هاش شکل بگیره رو مخفی کنه اما متأسفانه مثل همیشه تو کارش شکست خورد.

لویی با حرص دست باندپیچی شدشو روی میز گذاشت و غر زد.

+ ببین با من چیکار کردی!!

خب اون داشت بی انصافی می‌کرد پس هری هم با اخم پای گچ گرفته شدشو بالا آورد تا روی میز بذاره که البته انجام اینکار یکم سخت بود پس با یکم معطلی و نگاه انداختن به اطرافش، پاشو رو پاهای دیوید که کنارش نشسته بود گذاشت و سری تکون داد.

Fuck You | L.SWhere stories live. Discover now