قسمت نهم => بدشانسیاونا خوششانس بودن که هیچکس خونه نبود.
چاقو تاب خورد و تاب خورد و تاب خورده بود و یکراست فرو رفت وسط پیشونیِ مادر استیو و اون رو کُشت! لویی فریاد زد و هری رفت تو هپروت. این اتفاقی بود که رخ داده و هری تمام مدت داشت بهش فکر میکرد و هربار شوکه و ناباور برمیگشت به جسد زن نگاه میکرد اما لعنت بهش که هنوزم باورش سخت بود!
عجیب تر از قتل غیر عمدی که هری انجام داد، همراه شدن لویی باهاش بود. هیچ ایده ای نداشت چرا لویی که ازش متنفر بود و نمیخواست سر به تنش باشه حالا میخواد بهش کمک کنه از شر جسد خلاص شن ولی از من که پنهون نیست از شما چه پنهون دوستان؛ لو خودش هم نمیدونست چمرگشه که داره به اکسش کمک میکنه تا جسد مادر بهترین دوستش رو گم و گور کنه، البته واضحا نمیتونست بیخیال شه و اجازه بده هری بخاطر قتلی که عمدی نبوده بره زندان، گرچه حقش بود ولی لو هنوزم بشدت اون مردک رو دوست داشت و عشق آدم رو کور میکنه درسته؟
+ باید از شر جسد خلاص شیم!
_ اما چجوری؟!
+ بسپارش به من..لویی دقیقاً مثل یه قاتل حرفه ای لب زد و هری بیشتر از قبل برگ ریزان شد و به سختی آب دهنش رو قورت داد. این موضوع دیگه داشت ترسناک میشد از اونجایی که پسر جسد زن رو لای فرشی که تو اتاق استیو پیدا کردن چپوند و بعدش هری رو مجبور کرد تا به بیرون حملش کنه اونم چجوری؟ با بغل گرفتن جسد لای فرش و تحمل کردن وزن زیادش! فقط چون این دست گلی بود که خودش آب داده بود.
تمام مدت سر جسد با اون چاقویی که تا ته داخلش فرو رفته بود تکون میخورد و با چشمهای بازش که جلوی صورت هری قرار داشتن انگار به پسر چشم غره میرفت و بهش حالت تهوع میداد، هیچوقت فکرش رو نمیکرد یه روز تو همچنین موقعیتی قرار بگیره و لویی هم همراهیش کنه.
_ کمرم نصف شد! خیلی سنگینه!
+ اینقدر غر نزن قاتل!!لویی در جواب هری که تمام مدت با هر قدمی که برمیداشت مثل زنهای پا به زایمان ناله میکرد و غر میزد توپید که باعث شد چشمهای مرد در کسری از ثانیه گرد شن و اعتراض کنه.
_ هی به کی گفتی قاتل؟!
کی گفته لویی قرار نیست تا آخر عمر این حقیقت که هری یه قاتله رو نکوبه فرق سرش و عذابش بده؟ برگشت و صاف تو چشمهای معترض اکسش زل زد و با انگشت اشاره کوبید رو نوک بینیش که موجب اخمش شد.
+ یه نگاه به خودت بنداز..
هری جسد رو کنار برد تا بتونه به خودش نگاه بندازه و زمانی که مطمئن شد زیپ شلوارش باز نیست و دکمه هاش سر جاشونن متقابلاً به اکسش نگاه کرد و خنثی لب زد.
_ خب؟
+ چی میبینی؟
_ یه مرد خوشتیپ و جذاب!لازم نبود فکر کنه تا جوابی بده، بلکه با لبخندی سرشار از اعتماد به نفس گفت و هرچند لویی باهاش موافق بود ولی بازم چشم چرخوند.
![](https://img.wattpad.com/cover/293363765-288-k402878.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Fuck You | L.S
Fanfic~ هری استایلز یه مرد ایدهآل و جنتلمنه که همراه نامزدش به مهمونی عروسیِ یکی از بهترین دوست های دوران دبیرستانش میره و چی میشه اگه اونجا اکسش رو هم ببینه که دعوت شده؟ ~ ~ لویی تاملینسون، پسری که صورت زیبا و رمانتیک بودنش زبانزد خاص و عام شده فقط یه...