قسمتِ شانزدهم => بگایی همین جاست.
زندگی واقعاً یه توپ تخمیه!
زیاد به قسمتِ توپ بودنش توجه نکنید، خودمم نمیدونم چرا توپه، شاید چون زمین گِرده، بیخیال، مهم تخمی بودنشه. بهرحال میپرسید چرا؟ خب بهتون میگم.
اگه زندگی تخمی نیست پس چرا هری استایلزی که همین هفتهی پیش تو این ساعت داخل خونهی اجمالیش روی مبل دسته طلای قیمتیش لش کرده بود و داشت تخماشو میخاروند الان داخل یه بارِ مخروبه بین یهمشت آدمِ بزاق آویزونِ چشم چرونِ بیناموس گیر افتاده و بدترین قسمتش هم اینجاست که دماغش میخارید؟
هرچند در ازای چنین موقعیتِ سوپر تخمی ای لویی رو به دست آورده بود ولی فاک بهش، نمیشد تو یه وضعیت بهتر بهش میرسید؟ مثلا اینکه بهتر نبود اگه لویی روز عروسیِ هری سر میرسید و با عربده زدن بین جمعیت که «من عاشقِ دلخستهی هریام، پاهای همتون رو قلم میکنم اگه زنش بدین» خودش رو مینداخت بینِ هری و سارا و با کنار زدنِ دختر، خودش با هری ازدواج میکرد و میرفتن به فرانسه؟
عجب تصور تخمیای. بهرحال از ذهن هری انتظار بیشتری نمیره.
_ من چیزی بیشتر از یه امضاء میخوام!
مردِ لاغر مردنیِ کوننشور دوباره حرفش رو تکرار کرد و باعث شد هری از تصوراتش که لویی درحال خواستگاری کردن ازش بود بیرون بپره و دوباره توجهش به اون مردک جلب بشه و اخم کنه.
+ منظور- منظورتون چیه؟!
لویی که دست کمی از دوستپسرش نداشت پرسید و مرد با رها کردن پوزخند صداداری از بین لبهاش نگاهش رو هری چرخید و مکث کرد.
چند ثانیه سکوت.
چیزی بیشتر از یه امضاء؟
اون مردک شوخیش گرفته بود؟چشمهای هری خیلی زود تو حدقه گشاد شدن و با حالت دفاعی قدمی به عقب برداشت.
_ حتی فکرشم نکن که باهات بخوابم!
بله دوستان، صدای فریادِ هری که فکر اون مردک رو خونده بود بار رو پر کرد و باعث شد همه خشکشون بزنه و لویی هین بکشه.
_ چی؟ ولی این که تو نقشه نبود..
یکی از حاضرین در جمع که در قسمت چپِ بار بین مردم نشسته بود گفت و دوستش پوزخندزنان -همونطور که رو لبهاش زبون میکشید- سر تا پای پسرا رو از نظر گذروند.
_ ولی خوب تیکههایی ان.
چه بی چشم و رو!
یکی بیاد جلوی راوی رو بگیره که میخواد جامه دران به سوی اون مدرک هجوم ببره و تا میخوره بزنتش نفت ازش دربیاد. -عربده های خفه شده و خودزنی- هوف. از پشت صحنه اشاره میکنن بنده به ادامه ی داستان بپردازم وگرنه عذرمو میخوان، پس بریم سر داستانمون.
![](https://img.wattpad.com/cover/293363765-288-k402878.jpg)
YOU ARE READING
Fuck You | L.S
Fanfiction~ هری استایلز یه مرد ایدهآل و جنتلمنه که همراه نامزدش به مهمونی عروسیِ یکی از بهترین دوست های دوران دبیرستانش میره و چی میشه اگه اونجا اکسش رو هم ببینه که دعوت شده؟ ~ ~ لویی تاملینسون، پسری که صورت زیبا و رمانتیک بودنش زبانزد خاص و عام شده فقط یه...