part:1

103 17 0
                                    

با فشاره دست هایش تن مردی که در حال بوسیدنش بود رو به عقب هل داد ، لوکاس با اخم به زن دیوانه ی روبروش خیره شد

لوکاس_چته تو؟

نفس های زن به گلوش چنگ زد

یورا_ فکر میکنی اونقدری هرزه شدم که هنوزم تن کثیفت و روی تن خودم تحمل کنم؟

خنده ی تحقیرآمیز لوکاس سکوت خفه ی اتاق را به طرز دردناکی شکاند

لوکاس_ مگه برای هرزگی از مهمونی داداشت بیرون نزدی؟ تو برای زیر من بودن ساخته شدی حتی بهش عادت کردی پس برای من ادای تنگارو در نیار و بزار به عشق و حالمون برسیم!

این بار یورا پیش قدم شد با چشم های اشک آلود به سمت مرد رفت و دستاشو دور گردنش حلقه کرد چقدر از تصمیم های گذشته و انتخاب این مرد پشیمون بود ، لوکاس با نیشخند از کوتاه اومدنه دوست دختر احمقش ، بوسه را از سر گرفت و دستشو سمت زیپ بلوز سفید رنگ یورا برد اما با درد یهویی که توی شونه اش احساس کرد دستش نیمه راه روی زیپه لباس حریر خشک شد فریاد زد چاقو با ضرب از شونه ی مرد خارج شد و فریادهای لوکاس به ناله تبدیل شد تن تنومندش خم شد

یورا_ از پشت خنجر خوردن چه حسی داره شیائو لوکاس!؟

لوکاس با درد عقب کشید و نگاه خون آلودش رو به زن روبروش داد ، یورا با نفرت به خون متعفن لوکاس نگاه کرد و خندید مثل دیوونه ها به چاقوی توی دستش نگاه میکرد و قهقه میزد آسمان شروع به باریدن کرد لوکاس با تمام دردش سعی کرد بطری شامپاین روی میز رو سمت یورا پرت کنه ولی خون ریزی تمام انرژی اش را به یغما میبرد

لوکاس_ زن..زنده ات نمیزارم

یورا_من خیلی وقته که مردم تو منو کشتی پست فطرت قلبمو توی دستای کثیفت له کردی و از روش رد شدی

صدای فریادش همراه با درد و نفس های گرفته از گلوش خارج شد ، با نفرت به مرد روبروش نگاه کرد زیرِ چشم هایش از باقی مانده ی ریمل و خط چشم سیاه شده بود و سفیدی چشماش به سرخی میزد ، چاقوی توی دستش بیشتر فشرده شد باید همین جا تمومش میکرد

یورا_امشب جواب خیانتت و میبینی لوکاس حیفه برادرم که فکر میکرد تو بهترین رفیقشی

لوکاس_دهنت ببند هرزه

صدای نیشخنده ترسناکی با صدای رعد و برقی که آسمان را برای لحظه ای روشن می کرد یکی شد و شروع باران صحنه ی روبرو را دلهره آور تر کرد ، سایه ی سنگین آسمان تمام ساختمان را در برگرفته بود و جدال بین دو انسان بیشتر میشد و هردو غافل از حضور نفر سوم هر چه که توی دستشان می آمد را با تهدید به سمت هم پرتاب میکردند هیلر خودش را از جلوی لیوانی که به طرفش پرتاب شد کنار کشید

هیلر_ اوپس خطا رفت

دست به سینه به پنجره تکیه داد پیش بینی آینده ی این جر و بحث زیاد هم سخت نبود پس با بدجنسی به مرد و زنی که درگیر بودن خیره شد

⛓Broken wings⚖Where stories live. Discover now