شناخت آدما برای اون ساده و در عین حال دردناک و پیچیده بود، اینکه افکارشون رو میفهمید و گناهانشون رو حس میکرد باعث میشد بخواد چشماشو رو به همه چیز ببنده و فریاد بزنه"لعنتیا چتونه؟مگه چقدر توی لجنزار زندگی فرو رفتین که حتی نمیدونید افکارتون چقدر کثیف و منزجرکننده اس" شهوت و پول ارزش فروختن روحشون رو داشت؟آه کشید خودش هم نمیدونست شاید هم ارزش داشت و بکهیون درک نمیکرد.
مدتی میشد توی ماشین بودند و اون مرد به چشماش نگاه نمیکرد باهاش حرف نمیزد و توی یک کلام اهمیتی به حضورش نمی داد، بکهیون نمیدونست قبلا هم همین قدر خنگ بوده یا نه؟نیاز داشت که بفهمه چی توی سر اون مرد میگذره و چی ازش میخواد معذب تکونی خورد و نگاهشو از جاده گرفت
بکهیون_ ما همو میشناسیم؟
یوهان با بی حسی، نگاه کوتاهی به پسر انداخت ذهنش درگیر بود و نمیدونست کجا اشتباه کرده، چی باید جواب میداد؟حتی نمیدونست پسر کنارش اون و میشناسه یا نه..در آخر اخم تمام صورتشو پوشوند و هیچ جوابی به نگاه منتظر بکهیون نداد.
بکهیون چشماشو ریز کرد کمربندی که قصد خفه کردشو داشت و باز کرد و روی صندلی چرخید کمرشو به در تکیه داد و دست به سینه چهره ی مرد غریبه رو زیر نظرگرفت با چه عقلی سوار ماشین کسی که نمیشناسم شدم؟احمقی نثار خودش کرد بعد از اون تصادف کلا شوت شدم اثر کماست؟آب دهنشو به زور قورت داد پشت چهره ی سردش یه پسربچه ی ترسو وجود داشت و اینو خود بک بیشتر از همه میدونست
بکهیون_ ببین اگه طلبکاری چیزی هستی من یکی هیچی ندارم فهمیدی؟و اینکه چیز خاصی هم از این چند سال عمرم نمیدونم یعنی یادم نیست از من چیزی بهت نمیرسه پس بزار برم
یوهان با شک سمتش برگشت
_چی شده؟
بکهیون مشکوک ابروشو بالا انداخت و به جلو اشاره کرد
بک_ اولاجلوتو به پا، من تازه از مرگ برگشتم و مثل اینکه آدم خوبی هم نبودم نمیخوام دوباره برگردم به اون جهنم
یوهان_جواب منو بده
بکهیون به سر خودش اشاره کرد
_یه عوضی با ماشین زیرم گرفت حافظه ام پاک شده..
چشماشو درشت کرد و حرفش و نصفه گذاشت
بک_وایسا ببینم اصلا تو کی هستی؟به تو چه ربطی داره؟
"پس نمیدونه من کیم؟"فکر یوهان رو خوند و بیشتر مشکوک شد
بکهیون_منو میشناسی!
یوهان_نه
بکهیون پوزخندی زد و به واکنش عصبی مرد خیره شد عاشق زمان هایی بود که میفهمید آدم ها دارن دروغ میگن و با بیچارگی دنبال راه فرارن..میدونست افکارش بدجنسانه اس ولی شخصیت خودشو دوست داشت کم کم داشت از بکهیون بودن خوشش میومد
YOU ARE READING
⛓Broken wings⚖
Fantasyفیکشن:بال های شکسته کاپل:چانبک ژانر:سوپرنچرال|تخیلی|اکشن|رومنس|اسمات+18 وضعیت:درحال آپ خلاصه: هیلر فرشته ی مرگی که برای انجام ماموریتش یعنی بردن روح پارک یورا به زمین میاد ولی توسط برادر یورا پارک چانیول دیده میشه و به دلیل نامشخصی در مقابل اون مرد...