part:12

20 5 5
                                    

سکوت مرگبار اتاق کوچک بازجویی را صدای قدم های مردد چانیول شکست، سمت سربازهایی که وارد اتاق شده بودن رفت برخلاف روز قبل هر دو مرد با نرمی دست های زنجیر شده ی بکهیون رو باز کردن، یکی از مردها اخم کرد

سرباز_ باید بفرستیمش بیمارستان

همکارش هم با تکون داد سرش تایید کرد، بکهیون تحمل سنگینی وزن خودش را هم نداشت سرش آروم مثل خمیر روی شانه اش افتاد ولی قبل از اینکه بیشتر در هم بشکنه توی آغوش بزرگی فرو رفت چشم های چانیول ناخوانا و تاریک بود وقتی پسر رو بلند میکرد لاغر شدنش رو در حین این دو روز به وضوح متوجه شد

"داره باورم میشه کسی که اون شب توی هتل دیدم یه روح بود...یه روح با همین زخم و چهره ای که تو داری"
رو به دو سرباز لب زد

چانیول_ مسئولیتش با منه

هر دو سرباز میدونستن که نمیتونن با این مرد مخالفت کنند، پس عقب کشیدن چانیول دیگه نمیدونست باید چیکار بکنه آهی کشید و این بار رو به دوستش گفت

چانیول_ بیا بیشتر بگردیم لو..من هیچ وقت ناامید نمیشم

لوکاس با آشفتگی چشم های سرخش و از چانیول گرفت و به صورت زرد و زخمی بکهیون دوخت

"امکان نداره..نقشه این نبود!"

لوکاس_ هم من، هم تو اون شب این پسر رو توی اتاق یورا دیدیم چطور ممکنه یه نفر همزمان توی دو مکان باشه؟نباید بزاری آزاد بشه

نیشخند زد و چشماش و توی صورت چانیول چرخوند

لوکاس_ دلت براش میسوزه؟

لب های چانیول از هم فاصله گرفت ولی هیچ صدایی از مرد به گوش نرسید نمیدونست به لوکاس چه جوابی بده!

لوکاس وقتی دید چانیول چطور پا پس کشیده بیشتر اخم کرد نمیتونست شکست رو قبول کنه با قدم های تندی بدون حرف از کنار چانیولی که غرق در افکار ضد و نقیض خودش بود گذشت باید یه کاری میکرد باید...

چانیول بدون توجه به تنه ی عصبی لوکاس از اتاق خارج شد، سردرگم به صورت داغ پسر خیره شد نمیتوانست با این حال و روز از در اصلی وزارت خارج بشه با یه تصمیم آنی سمت راهروی خلوت قدم گذاشت صورت بکهیون رو به سینه اش فشار داد و سمت مخالف در اصلی به راه افتاد وقتی از ساختمون دادستانی بیرون آمد صورت گر گرفته ی بکهیون و بیشتر به سینه اش چسباند هیچکس نباید اونا رو توی این وضعیت میدید

"طاقت بیار بیون..ترجیح میدم وقتی داری زبون درازی میکنی بمیری نه الان که مثل یه بچه گربه ی مریض توی بغلم لش کردی"

پسر رو توی آغوشش بالا کشید و با طی کردن مسیر نه چندان طولانی وارد پارکینگ شد و سمت ماشینش رفت

آروم بکهیون رو صندلی عقب ماشین خواباند به چهره ی اخم آلود پسر خیره شد خط بین دو ابروی بکهیون به او هم سرایت کرد و ناخودآگاه اخم کرد صورت پسر از کف دستش کوچکتر بود این صحنه آشنا بود، اولین باری که بکهیون رو دید هم باز این پسر همین حال رو داشت و باز هم مقصر خود چانیول بود پوزخند زد

⛓Broken wings⚖Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang