part9:|1|

17 5 0
                                    

به صحنه ی روبروش نگاه کرد، رد خون فاسد شده تا جلوی در خروجی کشیده شده بود و تمام وسایل اطراف بهم ریخته و شکسته شده بود و آخرین تمناهای یک انسان برای زندگی را به تصویر می کشید چانیول با چهره ای بی حس به صحبت های مرد در کنارش گوش داد

محافظ_ وقتی ما رسیدیم اثری از خانم بیون نبود فقط آثار ضرب و شتم دیده میشد قربان

چانیول_ چه بلایی سر محافظ های جلوی در اومده؟دوربین ها؟!

محافظ سرش و پایین انداخت

_ نتونستیم ردی ازشون بگیریم...دوربین ها پاک..شدن

چهره ی چانیول لحظه به لحظه ترسناک تر میشد

چانیول_ برید دنبالشون حتی اگه شده زیر سنگ..مرده یا زنده پیداشون کنید اگه بلایی سر اون زن بیاد..

با یادآوری اینکه چه نقش بزرگی توی این جنایت داشته نفس عمیقی کشید

"فقط اگه میذاشتم بکهیون دیشب برگرده"

چانیول_اگه بلایی سر اون زن بیاد من چه فرقی با کسی که خواهرمو کشت دارم

محافظ سعی کرد حرف های زیرلبی کارفرماشو بفهمه ولی گویا چانیول با خودش درگیر بود پس ساکت کناری ایستاد.

چانیول دستورات نهایی رو داد و نگاهشو از رد خون گرفت و از سوییت بیرون زد، هرچه هم بود، به اون پسر قول داده بود از مادرش محافظت میکنه دشمن یا دوست قول، قول بود و چانیول توی این قول و قرار شکست خورده بود با عصبانیتی پنهان سوار ماشین شد و سرشو روی فرمان گذاشت

چانیول_ کی داره باهام بازی میکنه..کدوم شیطان..

با صدای زنگ موبایل رو از توی جیبش در آورد و تماس رو وصل کرد.

موبایلشو روی داشبورد پرت کرد

چانیول_اصلا حوصله ی تو یکی رو ندارم لوکاس

صدای خنده ی بی پروایی توی ماشین پخش شد

لوکاس_ باز کی با اعصابت بازی کرده چان؟

چانیول نمیخواست راجب بکهیون به لوکاس چیزی بگه چون میدونست لوکاس خیلی وقته دنبال قاتل یورا میگرده، چه خیال خامی...

چانیول_ یه دادگاه حوصله سر بر داشتم

لوکاس پوزخند پنهانی زد و به مرد روبروش چشم دوخت، سهون به نگاه شیطانی مرد لبخند سردی زد

لوکاس_ راجب پرونده ی یورا..کلاغ ها خبر آوردن که قاتل رو پیدا کردی؟

چانیول شقیقه ی دردناکشو مالید

چانیول_ هنوز تایید نشده

لوکاس_ من میتونم تاییدش کنم

چانیول دست از مالش سرش برداشت و اخم کرد

⛓Broken wings⚖Where stories live. Discover now