بکهیون نمیدونست توی گذشته چطور آدمی بوده و یا چه شخصیتی داشته ولی توی همین مدت کوتاه با شناخت پارک چانیول این رو فهمیده بود که از آدمهایی مثل مرد روبروش اصلا خوشش نمیاد، چانیول مثل یه قاتل کارکشته روی تک تک حرکاتش زوم میکرد و بکهیون مطمئن بود شمار نفس هایی که کشیده بود هم داره،چشماشو توی کاسه چرخوند و توی دلش برای بار هزارم نقشه های متفاوت با کانسپت چگونه_ پارک چانیول رو کور کنیم تا اینگونه نگاهمان نکند_کشید نمیدونست اون مردک با چشم های زیادی گشادش چطور میتونه این همه واضح نفرتشو توی چشم و ذهنش فرو کنه زیر لب فحشی داد و سعی کرد دیگه اهمیتی بهش نده در هر حال قرار نبود دیگه این مرد رو ببینه یعنی امیدوار بود که دیگه ریخت درازشو نبینه...با صدای کیونگسو دست از افکارش کشید و سریع روی پا ایستاد بدن درد نمیتونست مانع ذوقش از رفتن بشه
بکهیون_خوب دیگه من میرم
چانیول پوزخند صداداری زد و کیونگسو سری تکون داد و بی تفاوت به در نیمه باز اشاره کرد
کیونگ_افسرهایی که جلوی در هستن میتونن ببرنت خونه بقیه اش به من و خانواده ام ربطی نداره پس سعی نکن از این ماجرا داستان بسازی بیون بکهیون!
حرفاش بوی تهدید میداد و بکهیون اینو فهمید..نگاه عمیقی به چشم های کیونگ انداخت، به نظر مهربون میرسید ولی اینطور نبود خوندن ذهن اون مرد برای بکهیون سخت بود پارک کیونگسو برخلاف برادرش تودار بود و بکهیون نمیدونست واقعا چی توی سر این مرد میگذره
بکهیون_ من کاری با شماها ندارم
کوتاه جواب نگاه های سنگین هر دو برادر رو داد و با حس اینکه از قفس آزاد شده سریع سمت در خروجی پاتند کرد سنگینی نگاه کیونگسو و چانیول رو تا خارج از خونه روی خودش حس میکرد ولی دیگه اهمیتی نداشت به نظر خودش همه چیز اینجا تموم میشد.
دیدن دو افسری که جلوی در ایستاده بودن تونست با وجود غریبه بودن بهش حس امنیت بده دستاشو کنار پاهاش مشت کرد نمیدونست چرا استرس داره یکی از افسرها که به نظر مافوق مرد کنارش بود و پوست تیره تری داشت به عکس توی دستش نگاه کرد و بکهیون رو مخاطب قرار داد
_بیون بکهیون درسته؟
بکهیون سرشو پایین انداخت حتی مطمئن نبود که اسمش این باشه
بکهیون_اینطور میگن...
افسر اخم کرد تا حدودی در جریان اتفاقات بود و باید بیشتر پیگیری میکرد ولی نمیتونست زیاد پاپیچ این پرونده بشه نه تا زمانی که پای خانواده ی پارک و داداستان وسط بود
_پس درسته که حافظه ات رو از دست دادی؟
بکهیون آروم با تکون دادن سرش تایید کرد افسرمافوق به کنار دستیش اشاره کرد تا بکهیون و تا ماشینی که پایین پله های مرمر بود همراهی کنه
YOU ARE READING
⛓Broken wings⚖
Fantasyفیکشن:بال های شکسته کاپل:چانبک ژانر:سوپرنچرال|تخیلی|اکشن|رومنس|اسمات+18 وضعیت:درحال آپ خلاصه: هیلر فرشته ی مرگی که برای انجام ماموریتش یعنی بردن روح پارک یورا به زمین میاد ولی توسط برادر یورا پارک چانیول دیده میشه و به دلیل نامشخصی در مقابل اون مرد...