***
_هی..هیونهیون با شرمندگی از پشت حریر نگاهی به سوهو انداخت ولی نگاهش و نگرفته بود که ضربه ای به کمرش خورد
ولیعهد_سرت و بلند کن
پسر ۱۵ ساله روی خاک افتاد و پلک های لرزونش و روی هم فشار داد و سعی کرد فریاد نزنه سرشو روی زمین فشار داد و زمزمه کرد
"متاسفم برادر"
مردی که گیرش انداخته بود و الان فهمیده بود که شاهزاده اس به محافظش دستور داد و کلاهی که روی سرش بود بدون ذره ای تردید به دو نیم تقسیم شد و کنارش روی زمین افتاد موهاش آروم روی صورتش افتاد و چند تار در اثر ضربه روی زمین ریخت
ولیعهد_ گفتم سرتو ببر بالا و بگو از کدوم خانواده ای؟صدای تیز شمشیر باعث شد وزرا با صدای هین مانندی عقب بکشن
هیون_اشتباه کردم
چشم های شاهزاده برقی از خون خواهی زد
ولیعهد_گفتم از کدوم خانواده؟
لرزید چرا این اتفاق افتاده بود؟مقصر اون بود ولی چرا خانواده اش؟چرا..چرا حس میکرد تنش بوی مرگگرفته؟
هیون_کیم، من پسر..کیم یو آن هستمآدالا با چهره ی تیره شده ای از تختش بلند بشه جرم بهم زدن مهمانی امپراطور کمتر از اعدام نبود
پادشاه_ چه توضیحی برای این نمایش داری ولیعهد؟ملکه با دیدن برادر زاده اش زیر تیغ هیچ عکس العملی نشون نداد چشماش مثل مرداب تاریک و سرد بود حالا میدونست چی ولیعهد منزوی رو به مهمانی کشونده...
ولیعهد_ من بی دلیل عیش و نوش پادشاه رو خراب نمیکنم ولی نتونستم بیخیال این یه مورد بشم
نگاه تیزی به بچه ی زیر پاهاش انداخت کسی جرئت نداشت سرشو بلند کنه و به اون مرد افسارگسیخته نگاه کنه
ولیعهد_ این پسر قصد داشت بهم آسیب بزنههیون_نه!...من..من نمیدونستم
شمشیر روی گردنش قرار گرفت و سیبک گلوش با ترس روی تیغ لرزید
_هین...این یه ترور علیه ولیعهد شیلاس!_
"چی..چطور جرئت کرده"
_ولیعهد.. این ممکن نیست اون بچه اصلا چطور تونسته به اقامتگاه ترسناک ولیعهد راه پیدا کنه؟ _
"اون بچه برادرزاده ی ملکه نیست؟"
_آه هرکی هم باشه کارش تمومه_
"ولیعهد از خانواده ی ملکه متنفره پس باید منتظر اعدام یه کیم دیگه باشیم، این بچه واقعا..حیف شد"
سوهو زمزمه های نحس وزرا و اون نگاه خونی مرد دیوانه رو هنوز به یاد داشت چشم های مرد نه از خشم، بلکه واقعا از خون سرخ بود از کنار ابروی شاهزاده تا توی چشم های کشیده و سردش خون روان بود و با خرناس هایی که میکشید کم از یه ببر وحشی و زخمی نداشت
YOU ARE READING
⛓Broken wings⚖
Fantasyفیکشن:بال های شکسته کاپل:چانبک ژانر:سوپرنچرال|تخیلی|اکشن|رومنس|اسمات+18 وضعیت:درحال آپ خلاصه: هیلر فرشته ی مرگی که برای انجام ماموریتش یعنی بردن روح پارک یورا به زمین میاد ولی توسط برادر یورا پارک چانیول دیده میشه و به دلیل نامشخصی در مقابل اون مرد...