اون گشنه اش نبود چون تازه ناهار خورده بود و همینطور قهوه اسپرسو از موردعلاقه هاش بود اما اینا مهم نبود وقتی پیشنهادش پسرک روبروش رو خوشحال کرده بود.وقتی سفارشهای جدیدشون روی میز و روبروش قرار گرفت، کریس بعد از تعارف به چانیولی که حالا مشتاق تر بنظر میرسید شروع بخوردن کرد تا اینطوری احساس راحت تری بهش القا کنه.
خیره به چانیولی که تکیه های بزرگی داخل دهنش میذاشت و بصورت بامزه ای میجویدشون، پرسید: دوسش داری؟!
چانیول درحالی که با اشتها محتویات داخل دهنش رو میجوید،سری تکون داد و کمی از آبمیوه اش نوشید.
لبخندی زد و چیزی نگفت... چنگالش رو توی بشقاب قرار داد و نامحسوس سعی کرد فقط از آبمیوه اش بخوره تا چانیول بتونه بقیه وافل شکلاتی رو خودش تنها بخوره... به هرحال که اون گرسنه اش نبود.
نگاهی به ساعتش انداخت... چیزی تا تموم شدن زمانشون برای برگردوندن جونگین به خونه نمونده بود... فقط دو ساعت دیگه وقت داشتند و اون امیدوار بود این دوساعت هم بدون دردسر بگذره تا جونگین راحت به خونه برگرده...
با شنیدن صدای آروم چانیول که صداش میزد، از افکارش حوله محور سهون و جونگین، بیرون کشیده شد و بهش خیره شد.
_آقای وو...!
_هوم؟!
چانیول چنگالش رو داخل ظرف خالی گذاشت و صاف نشست... بنظر میرسید برای گفتن حرفش مردد و مضطربه پس صبورانه منتظر موند تا چانیول با خودش کنار بیاد و حرف بزنه...!
بلاخره چانیول با کمی شک پرسید: میتونم یه سوالی ازتون بپرسم؟!
ابروهاش رو بالا انداخت و سرش رو آروم تکون داد: البته...!
چانیول سرش پایین بود... دید که دستهاش رو از روی میز برداشت و سعی کرد زیر میز مخفیشون کنه و اون میدونست میخواد باز برای پنهان کردن اضطرابش به جون انگشتهای بیچاره و زخمیش بیوفته اما چیزی نگفت.
بنظر میرسید چانیول بلاخره با خودش کنار اومده چون سرش رو بالا آورد و با صدایی که سعی میکرد نلرزه، ازش پرسید: راستش میخوام بدونم چطوری میتونم شبیه شما بشم؟!
ایندفعه ابروهاش از تعجب بالا پریدند... نمیدونست دلیل پرسیدن این سوال چیه ولی براش زیاد عجیبم نبود: شبیه من؟!
چانیول فقط سرش رو تکون داد که اون در ادامه پرسید: چرا میخوای شبیه من باشی؟!
چانیول بازم سرش رو پایین انداخت... انگار چیزایی که میخواست بگه حس خجالت و اضطرابش رو بیشتر میکرد و میخواست از نگاه کردن به اون امتناع کنه.
_خب شما و همینطور آقای اوه هردو آدمای محترم و قدرتمندی هستید... حرکات و رفتارهاتون پر از جذابیت هستش و در کنار قیافه خوبی که دارید باعث شده ازتون تصویر یه آدم بی نقص تو ذهن بقیه ساخته بشه...!
YOU ARE READING
Your Shiny Eyes
Romanceاسم:چشمان درخشان تو کاپل:سکای، کریسیول ژانر:رمنس، انگست، ددی کینک، اسمات نویسنده:هیلدا چنل: AmorFiction خلاصه: اوه سهون 32ساله رئیس یه شرکت بزرگ هر روز که به شرکت میاد با یه پسر17ساله کیوت که اصرار داره بهش علاقمنده مواجه میشه که ازش میخواد باهم ی...