Part Twenty Eight 🍯🧸

971 288 237
                                    

اما با سوالی که یکی از سهامدارا پرسید، فهمید اونها هنوزم پا پس نکشیدن...!
_ولی ما هنوز توضیحی راجب شایعه همجنس باز بودنتون نشنیدیم...!
سهون چقدر از این کلمه و جوری که با این لحن داشت ادا میشد، نفرت داشت.
اما قبل از اینکه بخواد چیزی بگه با شنیدن صدای آقای کیم، پدر جونگین شوکه و متعجب به اون سمت نگاه کرد.
آقای کیم اینجا چیکار میکرد؟!

_فکرمیکنم راجب اون موضوع بهتر باشه من توضیح بدم...!

نگاه سهون و کریس مضطرب به آقای کیم خیره بود... سهون از حضور آقای کیم بعد از اون اتفاقات و کنار اومدن ناگهانیش، واقعاً وحشت داشت... اینکه بخواد قضیه همجنسگرا بودنش رو توی این موقعیت به زبون بیاره واقعاً چیزی نبود که نتونه بابتش نگران نباشه.... در هر صورت اون مرد، اون و وجودش رو داخل زندگی پسرش قبول نکرده بود.

از طرفی کریس با اینکه خودش آقای کیم رو به اونجا دعوت کرده بود ولی میترسید که اون برای گفتن حرفهای دیگه ای اینجا باشه... حرفهایی که گفتنش فاجعه بزرگی بحساب میومد و ممکن بود سهون رو نابود کنه... اما با اینحال سعی کرد بهش اعتماد کنه.

آقای کیم بعد از نگاه کوتاهی که به کانگ و بقیه انداخت،آروم جلو رفت و با ایستادن جلوی سهون، دستش رو به سمتش دراز کرد: حالتون چطوره، رئیس اوه؟!

سهون با اینکه مضطرب بود ولی سعی کرد عادی رفتار کنه پس دست آقای کیم رو بین دستش گرفت: ممنونم آقای کیم...!

آقای کیم ایندفعه رو به کریس ایستاد و با اونهم دست داد: متاسفم دیر کردم آقای وو...!

کریس لبخند متینی زد: ممنونم که اومدید.

سهون گیج شده به هردوشون نگاه کرد و بعد با اخم ریزی به کریس خیره شد... میخواست با نگاهش بهش بفهمونه که باید بهش زودتر بگه چه خبره ولی اون فقط لب زد "نگران نباش"و دوباره به آقای کیم خیره شد.
آقای کیم با لحن جدی و رسایی شروع به صحبت کرد: چند وقت پیش این مرد با چندتا عکس سراغ من اومد و سعی داشت بهم ثابت کنه که آدمهای داخل عکس، پسر من و آقای اوه هستند... ولی من باور نکردم و این مرد رو از خونه ام بیرون کردم... عکسها بنظر ساختگی میومدند و من برای مطمئن شدن اونها رو به پلیسی که دوست و آشنای من هست نشون دادم... اون با اطمینان بهم ثابت کرد که عکسها کاملاً ساختگی و فتوشاپ هستند...!

کریس که خیالش از بابت آقای کیم راحت شده بود، با لبخند جلو اومد و پاکت داخل دستش رو باز کرد... عکسهایی که آقای کیم ازش حرف میزد رو بیرون آورد و با نامه ای که ساختگی بودنشون رو ثابت میکرد به دست بقیه رسوند تا نگاهشون کنند... درواقع اون آشنایی که آقای کیم راجبش حرف میزد، دوست خودش بود... کسی که توی اداره پلیس کار میکرد و به خواست اون عکسها رو دستکاری و جوری درستشون کرده بود که فتوشاپ بنظر بیان... اینطوری کانگ هم نمیتونست هیچ ادعایی بابتشون داشته باشه... البته تهدید کانگ توسط بکهیون بابت در خطر بودن جونش برای بستن دهنش هم بی تاثیر نبود.

Your Shiny Eyes Where stories live. Discover now