𝑝𝑎𝑟𝑡³¹✍︎

1.9K 189 26
                                    

دیشب تهیونگ‌کوک رو برد حموم و با حساسیت زیاد کوک رو شست.
لباس گرمی تنش کرد و خوابیدن
(کوک)
با حس مایعی که از معدم داتش بالا میومد سریع از خواب پاشدم و به سمت دستشویی رفتم
عوق میزدم و بالا میووردم
- کوک؟کووک؟چی شدی؟
آروم کنار سنگ دستشویی نشستم و سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشمام رو بستم
تهیونگ وارد دستشویی شد و کوک رو بلند کرد.
صورتش رو شست و به سمت تخت بردش
- چی شدی عشق ته ته
کوک اصلا انرژی هیچ کاری نداشت
فقط آروم سرش رو به دو طرف تکون داد و ترجیح داد دوباره استراحت کنه
به دقیقه نکشیده بود که خوابش برد
تهیونگ به سمت گوشیش رفت و به جی هوپ زنگ زد
جی هوپ با خنده گوشی رو برداشت
€ به بهههه میبیم که مست......
- هیونگ یه لحظه دهنت رو ببند،کوک صبح پاشد بالا اوورد.نمی دونم چشه
€ اوکی.منتظر بمون دارم میام.
با اینکه جی هوپ چیزی نمی دید ولی تهیونگ آروم سرش رو تکون داد و تماس رو پایان داد
آروم به سمت کوک رفت و بوسه ایی رو پیشونیش گذاشت
نگران بود خیلی نگران بود
نکنه بیبیش مریض شده؟اصلا فکر کردن بهش قلبش مچاله میشد
از روی تخت بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت.
میخواست سوپ درست کنه که حال بیبیش خوب بشه.
سرس بند بود و در حال آشپزی بود که صدای زنگ در اومد و متوجه شد که هوپی پشت در هستش
پیش بند و دستکش رو در اووردو به سمت در رفت
آروم در رو باز کرد و قامت جی هوپ رو به رو شد
کمی خم شد و سلام کرد
- سلام هیونگ
جی هوپ خنده ایی کرد و دستش رو روی شونش گذاشت
€ خب بگو ببینم بیبی کیوتتون کجاست؟
- توی اتاقه
باهم به سمت اتاق رفتن و با جونگ کوکی که به کیوتی روی تخت خوابیده بود مواجه شد
دوتاشون لبخندی به خاطر کیوتی کوک زدند و به سمتش رفتند
جی هوپ دستش رو روی پیشونی کوک گذاشت که ببینه تب داره یا نه ولی اصلا تب نداشت
پس چرا بالا اوورده بود
باید آزمایش میگرفت
€ ته....آم....امروز عصر یا فردا بیارش مطب که ازش آزمایش بگیرم،تب نداره.دل دردی چیزی نداره
تهیونگ به نشونه نه سرس رو تکون داد
€ خب اوکیه،اگه امروز بیاریش خیلی بهتره.یه حدسایی زدم ولی عام خب نمی گم تا وقتی که مطمئن شم
تهیونگ تعظيم کرد و جی هوپ لبخندی زد
دستش رو بالا اوورد و ساعتش رو نگاه کرد
€ من دیگ برم،چند دقیقه دیگ بیمار دیگم میرسه
- ممنونم هیونگ
لبخندی زد
€ کاری نکردم بچه
به سمت در خروجی رفت و برای آخرین بار نگاهی به تهیونگ کرد و از خونه خارج شد
تهیونگ نفس رو با آهی بیرون داد به سمت آشپز خونه رفت تا به بقیه غذاش برسه
(کوک)
با حالت تهوع شد دوباره از خواب بلند شدم
سرم خیلی گیج می‌رفت زیر دلم هم تیر می‌کشید و درد میکرد
آخه اصلا وقت پریودم نیست چرا باید دل درد داشته باشم
از تخت اومدم پایین و به رفتم بیرون که برم پیش تهیونگ
دیدم پشت گاز وایساده و داره چیزی رو هم میزنه
بی سر و صدا به سمت رفتم و از پشت بغلش کردم
کمی از جا پرید به دستم که نگاه کرد متوجه شد منم
(شخص سوم)
تهیونگ خنده ایی توی گلو کرد و به سمت کوک برگشت
زیر باسنش رو گرفت و بلندش کرد
بوسه ایی روی لب های خشک شدش گذاشت
روی کانتر گذاشتش و توی چشم هاش نگاه کرد
لب زد
- کی بیدار شدی بیبی؟
کوک عم مثل خودش لب زد
+ همین الان
لبخندی زد و سرش رو توی گردن کوک برد
- عصر میخوایم بریم پیش هوپی هیونگ
+ اومممم چرا؟
- باید آزمایش بدی
کوک همی کرد و دستش رو دور گردن تهیونگ پیچید و چشماش رو بست تا از بوی خوب موهای تهیونگ لذت ببره
+ ممممم همیشه از این شامپو استفاده کن بوشو دوست دارم
خنده ایی کرد و بوسه ایی روی گردن کوک کاشت
- دوست دارم
+ من بیشتر
.........
بعد از سوپ خوشمزه ایی که تهیونگ درست کرده بود و کوک رو واقعا متعجب کرده بود که دست پخت ته اینقدر خوبه و کل طول وقتی ک داشتن غذا میخوردن کوک فقط میگفت
+ آقای کیمممم رو نکرده بودیییی
+ یا ته ته دیگ من غذا درست نمی کنم توی باید درست کنی
+ دیگ هفته ایی یه بار باید این سوپ رو درست کنی بخورم نه نه دوبار نه اصلا سه بار اصلا نمی دونم ولی زیاد
با کلی غر و تعریف و انتقاد غذاشون رو خوردن و الان توی راه به سمت مطب هوسوک داشتن میرفتن.
کوک دوباره حالت تهوع گرفته بود و نمی دونست چیکار کنه
فقط چشماش رو بسته بود و میخواست یه خورده استراحت کنه ولی این حالت تهوع کوفتی نمیزاشت
بعد چند مین به مطب رسیدند و وارد شدند
با وارد شدنشون شوک بزرگی به کوک وارد شد
داداشش اینجا چیکار میکرد؟
- یونجون؟
# اوه چیزه آم...
- اینجا چیکار میکنی؟
# خب من...
€ دوست پسر منه
به چشم های چهارتا شده به سمت هوپی هیونگش برگشت.
هیچی نمی تونست بگه فقط داشت نگاهش رو بین هوسوک و هیونگش میگذروند
€ یادته داشتم درباره‌ی کسی که اومده بودیشم حرف میزدم که تهیونگ بیشرف اومد و رید به همه ی حرفام؟
+ یااااا خو من چه میدونستممممم
- خب
€ خب؟چی خب؟اون شخص یونجونه دیگ
کوک نمی دونست خوشحال باشه یا ناراحت یا عصبی.
- برات....براتون خوشحالم
لبخندی زد و وارد اتاق هوپی شد
جی هوپ و تهیونگ بعد چند دقیقه وارد شدن
€ خب عامممم باید ازت آزمایش بگیرم کوک
کوک سرش رو تکون داد و آستین هاش رو داد بالا تا آماده باشه
هوپی بعد برداشتن وسایل اومد پیش کوک تا کارش رو انجام بده
هوپی آمپول رو آماده کرد و آروم وارد دست کوک کرد
کوک کمی فقط کمی دردش گرفته بود و اخماش رو توی هم کرده بود
بعد از انجام دادن کارش سوزن رو از توی دستش ب کشید و خون رو توی ظرف مخصوص ریخت
€ خب کار من تمومه.فردا جوابش میاد منتظر باشید
- ممنونم
+ ممنونم
دوتاشون باهم گفتند
نگاهی به هم کردند و از اتاق بیرون اومدند
- آم هیونگ پیش هوپی هیونگی؟
یونجون سرش رو تکون داد
کوک رفت و برادرش رو بغل کرد و گفت
- دلم برات تنگ شده بود
یونجون لبخندی زد و بوسه ایی رو گونه ی داداش کیوت و مهربونش گذاشت
# فردا ببینمت
کوک سرش رو تکون داد از بغل داداشش اومد بیرون
دستش رو به معنای خداحافظی تکون داد و از مطب خارج شد

فردا جوابش میاد منتظر باشید - ممنونم+ ممنونمدوتاشون باهم گفتندنگاهی به هم کردند و از اتاق بیرون اومدند- آم هیونگ پیش هوپی هیونگی؟یونجون سرش رو تکون دادکوک رفت و برادرش رو بغل کرد و گفت- دلم برات تنگ شده بودیونجون لبخندی زد و بوسه ایی رو گونه ی داد...

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

خونه تهیونگ

اتاق خوابشون

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

اتاق خوابشون

دستشویی مستر اتاق تهیونگ و کوک∆∆∆¶¶¶πππخب همممم ببینید کی کون گشادش گذاشته کنار ^^اینم پارت جدیدکامنت و ووت فراموش نشه عشقا :)

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

دستشویی مستر اتاق تهیونگ و کوک
∆∆∆¶¶¶πππ
خب همممم ببینید کی کون گشادش گذاشته کنار ^^
اینم پارت جدید
کامنت و ووت فراموش نشه عشقا :)

It always is notWo Geschichten leben. Entdecke jetzt