𝑝𝑎𝑟𝑡⁴⁴✍︎

1.2K 138 11
                                    

(نه ماه بعد) «دو هفته دیگه زایمان»
جونگ کوک با شکم گنده شده از پله ها اومد پایین.
تهیونگ این دو هفته رو نرفت سر کار تا مراقب کوک باشه.
+ ته ته؟
تهیونگ از آشپز خونه جوابشو داد
- جانم بیبی
کوک لبخندی زد و تلو تلو و با سختی به طرف آشپز خونه رفت
به تهیونگ که نگاه شروع کرد به گریه کردن
ته با چشم های چهار تا شده داشت به کوک‌ نگاه میکرد
- یا یا چی شده؟چرا گریه می‌کنی کوک؟
+ هق مگه بت نگفتم ریشاتو بزننن....چرا هنوز رو صورتته...هق...تا وقتی که اونا پاک نشدن حق نداری بیای بغلم کنی.
و غر غر کنان از آشپز خونه رفت و بیرون و روی مبل نشست.
کنترل رو از روی میز برداشت و تلویزیون رو روشن کرد
تصویر یک سگی که داشت آزار میدید و چند نفر با شلاق به او کتک می‌زدند اومد
کوچ جیغی زد و بلند تر شروع کرد به گریه کردن
+ ته تههههه
+ نزنیدشششش
+ هق گناه دارهههه
- چی شده بیبی؟
+ ته ته برو اونارو دعوا کن هق ببین چجوری میزندش
تهیونگ به تلویزیون نگاهی انداخت
- میرم بیبی نگران نباش
کنترل رو از دست کوک‌ گرفت و شبکه رو عوض کرد
-. بیبی این رو ببین تا برم برات غذا بیارم
+ وایسا
تهیونگ برگشت
کوچ داشت با اخم کیوتی براندازش میکرد
ته یه لبخندی به کیوتی کوک زد
+ یاااا هنوز اونا رو پاک نکردیییی؟
- کوکو پاک نمی کنند با تیغ میزننش
+ هییییی تیغ؟نه نه اصن نزنش،اگه صورت ددی کن زخمی بشه من چیکا کنمممم
تهیونگ خنده بلندی کرد و به سمت کوک رفت و بغلش کرد
بوسه ایی به سرش زد
- هیچ اتفاقی برای ددی شما پیش نمیاد نگران نباشید سرورم
+ واگنی؟
- واقعی واقعی
کوک لبخندی زد و گذاشت تهیونگ بره
+ اه یادم رفت پفیلا بیارم
با سختی بلند شد و به سمت آشپز خونه رفت
در کابینت رو باز کرد و یه بسته پفیلا برداشت
همین که خواست بلند شه دختر شیطونش لگد محکمی به شکمش زد که بسته ی پفیلا از دستش افتاد
+ آخخخخخخ
- کوک؟چی شد؟
تهیونگ سریع به سمتش اومد دل کوک جوری درد میکرد که اصلا نمی تونست صحبت کنه.
فقط دست تهیونگ رو گرفته بود و فشار میداد
- یایا پاشو بریم بیمارستان
تهیونگ کوک رو براید استایل بلند کرد و به طبقه بالا رفت
+ ته
صدا کوک از ته چاه میومد
تهیونگ گوشش رو نزدیک لب کوک کرد
- جانم کوک
+ ته من خوبم فقط بچمون خیلی بد لگد زد
ته لبخندی زد و سرش رو آوورد بالا
- واقعا؟خوبی الان؟نریم بیمارستان؟درد نداری؟
+ یا یدونه یدونه سوال بپرس،الان فقط خوابم میاد
- بریم بیبیامو بخوابونیمم
..............
با عشق داشت به کوک که چقدر زیبا رو نگاه میکرد.
چقدر تو خواب آروم بود.
یاد هفته پیش افتاد که چقدر سر اسم انتخاب کردن بحثشون شد و آخر کوک برنده شد
فلش بک↻
+ توتولی
تهیونگ خنده بلندی کرد
- جان
+ داشتم به این فکر میکردم که اسم بچمون رو بزاریم آری به معنای دوست داشتنی، زیبا هستش
- یااا من میخواستم بگم بزاریم بینا به معنای درخشش هستش
+ یااا حرف نزن من اون بچه رو با بدبختی به دنیا میارم و حق انتخاب اسم با خودمه تازه ببین کیم آری وای خیلی قشنگع کیم آری هق دختر دوست داشتی و زیبای من
- یا کوک منم باباشم باید حق انتخاب داشته باشمم
+ بله دارید و باید حق انتخابت یا حق انتخاب من یکی باشه آقای کیم
تهیونگ هوفی کشید و دید هرچقدر هم تلاش کنه نمی‌تونه همسر باردارش رو راضی کنه
- باشه اسم دخترمون رو آری میزاریم
جونگ کوک جیغی زد پرید تو دل تهیونگ
- یااا مراقب باش
کوک سرش رو خم کرد و به چشم های تهیونگ خریه شد
+ ببخشید
پایان فلش بک ↺
لبخندی به لبش اومد به یاد آوری اون روز، چقدر همسرش حساس شده بود و کیم تهیونگ کی بود که پا به پای معشوقش نیاد؟
کیم آری مامان و بابا منتظرت هستند زودی بیا پیشمون نفس بابا.
∆∆∆¶¶¶πππ
عام خب سلام:)
ببخشید برای تاخیر.
امید وارم دوستش داشته باشید ❤️🫀
بوس بهتون

It always is notHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin