𝑝𝑎𝑟𝑡⁵✍︎

4.4K 499 18
                                    

با سلام :)
ادیت شده
بای
😂
__________________________________

- تففففففف دوست دیگه برای چی دارم مننننن
💗It always is not💗
(جونگ کوک)
بعد از چت ناموفق با جیمین تصمیم گرفتم بخوابم.
وارد اتاق مهمان خونه تهیونگ شدم
- یا ابلفضلللللل
همچین داد زدم ک تهیونگ از اون سر اومد ببینه چی شده
+ زهر مار چته؟
- این..اینجا چرا اینشکلیه؟
+ فاک چرا اومدی اینجا
اتاق مهمان ک درست ترش اتاق پورن هستش واقعا اتاق خجالت آوری بود
- فاک یو تهیونگ حداقل روی در مینوشتی ورود افراد متفرقه ممنوع
ک با این حرفم خندش کل خونه رو گرفت
- زهر مار،من رو کاناپه میخوابم
+ نخیرم، جنابعالی میایید روی تخت من میخوابی
آب دهنم رو قورت دادم.
می‌ترسیدم پیشش بخوابم
تهیونگ یه منحرف بدبخت بود
واقعا می‌ترسیدم
اون همینجوری می‌رسید همه رو میکرد
من همه چیمو از دست دادم
غیر از باکره گیمو
+ کوک،کوک،کووووووک
با دادی ک‌ زد ترسیدم و از فکر اومدم بیرون
- بی...ببخشید تو فکر...بو...بودم
+ چته کوک؟
با لحن آرومی ازم پرسید
- هیچی،من،میشه،یعنی...اممممم...
+ کوک حرفتوبزن
- میشه من رو کاناپه بخوابم
+ هر جور راحتی
- آره آره می‌خوام رو کاناپه بخوام لطفا
💗It always is not💗
+ فاک کوک جان مادرت بخواب
- نوموخوام،بگل میتوام
فلش بک↺
کوک همینجوری روی کاناپه اینور و اونور میشد ولی اصلا خوابش نمی برد
نمی‌دونست چرا ولی اصلا خوابش نمی برد
برای همین تصمیم گرفت بره پیش تهیونگ
در اتاقش رو باز کرد دید ک‌ تهیونگ داشت لپتاپش رو خاموش میکرد
+ یا جد بنگتن ترسیدم کوکیییییی
کوک بی توجه به حرفی ک تهیونگ زد خودش رو پرت کرد روی تخت تهیونگ و پتو رو توی بغلش گرفت
+ یااااااا کوک مگه نگفتی می‌خوای روی کاناپه بخوابی
کوک با خسته گی سرش رو تکون داد
+ پس چرا اومدی اینجا
- ته اینقدر سوال نکن بیا بخواب می‌خوام بغلت کنم
تهیونگ با تعجب داشت به کوک نگاه میکرد
تعجبش چند دلیل داشت
۱- بهش گفته بود ته
۲- بهش گفته بود میخواد بغلش کنه
۳- اومده بود روی تختش با این ک گفته بود میخواد روی کاناپه بخوابه
کوک داشت زیر چشمی بهش نگاه میکرد،دید ک چجوری رفته تو فکر
- تهیونگ خواهش میکنم میشه بیای بخوابی؟
ته با شنیدن صدای کوک سرش رو تکون داد تا فکر های مزاحمش برن و سرش رو با به معنای آره پایین و بالا کرد
لپتاپش رو گذاشت توی کاورش و لباسش رو عوض کرد و اومد پیش کوک
+ بیا بغلم
با لبخند این حرف رو به کوک زد
کوک هم خدا خواسته اومد توی بغل تهیونگ
کوک سرش رو بالا آوورد ک شب بخیر بگه لبش رو لب تهیونگ اومد
دوتاشون با تعجب داشتن به هم نگاه میکردم
اومد بکشه عقب ک لب تهیونگ حرکت کرد
بوسه آرومی شروع کرده بودن
بعد از اینکه نفس کم آوردن از هم جدا شدن
- باژم میتوام
+ شعت وارد لیتلی شدی؟
- بوچم تووننننن
تهیونگ بوسه آرومی رو لبش گذاشت
+ بخواب بیبی
- بیچتر میتواااممم
+ فاک کوک جان مادرت بخواب
- نوموخوام،بگل میتوام
پایان فلش بک↻
+ کوک...فداتشم....الان...توی....بغلمی
- باچه
کوک با حالت کیوتی به زور چشماش رو بست و چند دقیقه بعد به خواب رفت

∆∆∆¶¶¶πππیوها‌ها‌ها‌هااااآمدمممممببخشید نبودم امتحان داشتم و دارم هنوز سه تا امتحان دیگه مونده⁦ಥ‿ಥ⁩ولی حال کنید آپ کردم :/

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

∆∆∆¶¶¶πππ
یوها‌ها‌ها‌هاااا
آمدممممم
ببخشید نبودم امتحان داشتم و دارم هنوز سه تا امتحان دیگه مونده⁦ಥ‿ಥ⁩
ولی حال کنید آپ کردم :/









It always is notOù les histoires vivent. Découvrez maintenant