𝑝𝑎𝑟𝑡³⁵✍︎

2.1K 180 48
                                    

+ چی؟
- آره تنبیه
+ ت...ته به خاطر بچه،بچه آسیب میبینه
- هیچ کصشعری برای مهم نیست
+ ته چی داری میگی
تهیونگ بازوی کوک رو گرفت و به سمت اتاقی برد که هیچ وقت دوست نداشت اونجا ببرتش
ولی اعصابش داشت همه چیو خراب میکرد
کوک با ترس داشت به در اتاق نگاه میکرد
+ ته نه خواهش میکنم
به گریه افتاده بود
هیچ وقت تهیونگ رو اینجوری ندیده بود
وارد اتاق شدن،کل اتاق رنگ قرمز داشت یه تخت وسط اتاق بود روی دیوار ها شلاق و ویبراتور بود.
تهیونگ کشیدش جلو و پرتش کرد روی تخت
+ ته به خاطر بچه،بچمون آسیب میبینه تهیونگ
با گریه حرفش رو میزد و به تهیونگ التماس میکرد
تهیونگ بدون هیچ اهمیتی داشت وسایل مورد نیازش رو آماده می‌کرد
- بدو لباست رو در بیار و بخواب کوک حرف نزن
کوک با ترس به گوش تخت پناه برد و سرش رو به دو طرف تکون داد
تهیونگ با اعصبانیت سرش داد زد
+ مگه نمی گم لباست رو دربیار چرا گوش نمی‌دی؟
- ولل...ولی تو خودت....اجازه دادی....ک...که تتو کنم ته
+ من گووووه اضافه خوردم همین الان در بیار این لباس های فاکی رو تا نکشتمت
کوک با ترس شروع کرد لباس هاش رو در بیاره
تهیونگ رفت سر کمد بات پلاگ رو و گگ‌ رو برداشت
به سمت کوک رفت
کوک با ترس لباس هاش رو در آورده بود و داشت به اتاق نگاه میکرد
تهیونگ پوزخندی زد و به سمتش رفت
+ داگی استایل زود
کوک داگی استایل شد
تهیونگ بات پلاگ رو یک دفعه وارد کوک کرد
کوک جیغی از درد و سوزش مقعدش کرد
- خواهش میکنم...هق....خواهش میکنم درش بیار....هق....درد می‌کنه
تهیونگ بی توجه بهش گگ رو روی دهنش بست و صدای کوک خفه شد.
کوک چشماش رو روی هم فشار داد و روتختی رو چنگ زد
تهیونگ‌ پرتش کرد و روی تخت خوابوندش
دست هاش رو به طناب هایی که به تخت وصل بود بست
کوک خودش رو کشید بالا که آزاد بشه ولی موفق نشد دوباره برگشت سر جاش
+ همیشه فکر میکردم هیچ وقت نیاز نیست بیای توی این اتاق،همیشه فکر میکردم سکس آروم داریم هیچ خشمی در کار نیست ولی....همیشه اینطور نیست،همیشه اون چیزی که می‌خوام نیستش
به طرف دیوار رفت یه شلاق و ویبراتور برداشت و دوباره به طرف تخت رفت
+ میبینی کوک الان می‌خوام تنبیهت کنم
دستش رو برد بالا و با شتاب شلاق چرمی رو روی رون کوک فرود آوورد
کوک کریس بیشتر شد جیغ خفه ایی زد
+ به خاطر یه تتو‌ دارم تنبیهات میکنم
دوباره ضربه دیگه ایی زد
شلاق رو‌پرت کرد اون ور و تمام لباس هاش رو در آوورد
بات پلاگ رو از داخل کوک در آوورد
روش خیمه زد
گگ رو از دهنش در اوورد
لبش رو روی لب کوک گذاشت و محکم مک میزد و گاز می‌گرفت
کوک داشت مزه خون رو توی دهنش احساس میکرد
اون خیلی بی رحم شده بود
مگه خودش اجازه نداد؟
چرا اینجوری میکنه؟
تهیونگ از لب هاش جدا شد و سیلی محکمی به رونش زد
کوک از درد چشماش رو بست و لبش رو محکم گاز گرفت
تهیونگ دوباره لبش رو روی لب کوک گذاشت و محکم مک زد
+ این لب ها فقط مال منه
دستش رو به سمت باسنش برد و چنگی بهش زد
+ این باسن فقط مال کنه
لبش رو روی گردنش گذاشت و لاو بایتی روش گذاشت
+ این گردن فقط مال کنه
دستش رو روی پهلو کوک گذاشت
+ کل بدنت مال منه،خودت مال منی،هیچ کس‌حق ندارم بهت دست بزنه کوک فهمیدی
کوک جوابی نداد،دوباره اشکا هاش به سمت پایین روانه شد
+ بگوفهمیدی یا نه
کوک از ترس داد تهیونگ سریع سرش رو تکون داد
- فهمیدم فهمیدم
+ خوبه
زبونش رو روی سینه کوک کشید و به شکل دایره دورش میچرخوند
کوک آهی از لذت کشید
تهیونگ متوجه شد و مکی به سینش زد
- آ..آخ آروم
+ قرارع بچم از این شیر بخوره درسته؟
+ ولی این سینه های فقط برای منع
+ ولی چون بچمه میتونم از سهم خودم بهش بدم هوم؟
- اوممممم
+ آره کوک ناله کن،برام ناله کن
اون یکی سینه کوک رو کرد تو دهنش و مک‌میزد
- آخخخ......هق.....ته...آروم
تهیونگ سیلی به سینش زد
+ اسمم رو درست بگو هرزه
و در لحظه دیکش رو وارد کوک کرد
کوک نمی دونست جیغ بزنه یا نفس بکشه
فقط داشت درد میکشید چ تمام دیواره های مقعدش می‌سوخت
تهیونگ فرصت نداد و ضربه های وحشیانه و محکمش رو شروع کرد
+ هیچ..هیچ کس....حق ندارع...به بیبی من دست بزنه....متوجه شدی
نفس نفس میزد و تمام حرفاش رو به زبون میوورد
- ب...بچه
تنها کلمه آیی که از دهن کوک بیرون اومد و چشماش بسته شد و از هوش رفت
∆∆∆¶¶¶πππ
اهم چیزه
سلام
پارم نکنید دیگه
منتظر پارت های بعدی باشید 😁

It always is notWhere stories live. Discover now