" فلش بک "
- چویا -
روی لبه ایستاده بودم
اره ....
ولی منتظر یه راه برگشت بودم
یه راهی که برگردم ولی نبود
میخواستم برگردم ..... ولی اگه انجامش نمیدادم قضیه درست نمیشدبه پایین نگاه میکردم
ارتفاع به حدی زیاد بود که ادم ها مثل ذراتی متحرک روی زمین این طرف و اون طرف میرفتنباد میومد و توی جایی که ایستاده بودم شدتش بیشتر بود
همین باعث میشد که قطرات اشکم توی هوا پخش بشن
سعی میکردم جلوی گریه ام رو بگیرم ولی وقتی
خاطرات گذشته بهم هجوم میاوردند این کار برایم سخت تر بود
اینکه همه این اتفاقا تقصیر من بود
اینکه حال الان دازای بخاطر من بود
اینکه .....سرم رو بالا گرفتم و سعی کردم گریه نکنم ....
به آسمون خیره شدم+ بسه ...
نفس عمیقی کشیدم
قدمی به جلو برداشتم تا بپرم ولی وقتی صداش رو شنیدم ، ناخودآگاه بغضم دوباره ترکید ...
قشنگترین چیزی که میتونستم بشنوم ... صدای اون بود- چویا !!!
قدمم خشک شد
دیگه حرکت نکرد
آروم برگشتم سمتش و بهش نگاه کردم
به چهره نگرانش- بی..بیا پایین
+ نه
- این یه دستوره....بیا پ..پایین
+ این بار نمیتونم پی روی کنم ....
- باشه اصلا نیازی نیست که پی روی کنی فقط بیا پایین ...
+ ای..این بهترین راهه تا تو دوباره بخندی .....
- چ..چی ... ؟
+ وقتی بمیرم مشکلات هم از بین میره ..... درسته هرجا باشم مشکلات هم پشت سرش قطار میشن ... درست عین حرف خودت .... رئیسآروم آروم سعی کردم قدمی به عقب بردارم
میخواستم گریه نکنم ولی خیلی برای متوقف کردنش دیر شده بود ... چون دیگه کاملا صورتم از اشک هام خیس شده بود
شوکه بود و داشت سعی میکرد به سمتم حرکت کنه ..
این حرکت رو میدیدم ولی باز .....+ من نمیخوام ... بخاطر من عذاب بکشی ... از اول هم تقصیر من بود که گذاشتم چهار سال پیش اون کار رو بکنی و به وضع الانت برسی .... ولی وقتی نباشم ... اوضاع تو بهتره
فقط بهم نگاه میکرد
مطمئن بودم که صدام رو نمیشنید
با چشمهایی که کاملا از تعجب باز مونده بود ... نگاهم میکرد
چهره اش نگران بود .... انگار نمیخواست این اتفاق بیافته ولی
اون چشم های نگران و غمگین .... نمیخواستم آخرین صحنه ای باشه که میبینممیدونستم نمیشنوه ... ولی باز بهش لبخندی زدم و گفتم
+ ممنونم دازای ... بخاطر اینکه کاری کردی یه موجود انسان نما حس دوست داشتن رو درک کنه
قدم بعدی که به عقب برداشتم ثانیه ای طول نکشید ...
حالا این جاذبه بود که من رو سمت خودش میکشید ___________
بسیچرت ...... 💔
YOU ARE READING
You have no choice
ActionYou can not decide to live You have no right تو نمیتونی تصمیم بگیری که زندگی کنی هیچ حقی نداری