11.K is for Killers

97 26 5
                                    

Writer's prove:

با عصبانیت پارچه ی خیس رو از هانس گرفت، با حرص بهش نگاه کرد و روی گوشِ راستش گذاشتو اروم فشارش داد.
لاله ی گوشِ راستی که نداشت، جای نبودش خیلی درد میکرد. خوب شد حداقل کلِ گوشش رو نبرید اما باید میفهمید کی رفته پشت سرش حرف زده و دهنشو سرویس میکرد. به جز راجر که کسی باهاش نبوده و راجر هم گفته که کار اون نبوده.
"دروغ میگه!"
زین با خودش فکر کرد و لبشو از حرص گاز گرفتو اخم غلیظی کرد و به ارباب نگاه کرد که دستکشای خونیش رو توی کشو داشت میذاشت.

ارباب: خب، میتونی بری زین؛ و هانس؟ اینجا بمون باهات کار دارم.

با ارامش گفت و سرجاش نشست و هانس سری تکون داد و زین با بیشترین سرعت ممکن از اتاق خارج شد ولی درو پشت سرش بست.
اون تا به حال باعث نشده بود که ارباب بخواد جاییشو قطع بکنه و حالا فقط یه پسر عجیب غریب حرومزاده باعث شده تا این اتفاق بیوفته. امروز و امشب؛ زین تلافی های زیادی در پیش داره.
با دیدن در باز اتاق راجر نیشخندی زد. به تندی وارد اتاقش شد و لگدی به راجر که وسط اتاقش خوابیده بود؛زد.

زین: بلند شو، بلند شو ببین زبون درازت چیکار دستم داده. بلند شو ببینم راجر!

داد زد و بازوشو کشید و بلندش کرد و راجر با چشمای خمارش نگاهش کرد و چشمش به دستمال خونی روی گوشش افتاد.

راجر: دست گلِ من نیست ولی هرکی بوده دمش گرم.

پوزخندی زد و دماغشو بالا کشید و زین بلافاصله مشتی به صورتش زد و راجر به عقب پرت شد و تک خنده ای کرد و دماغ خونیشو پاک کرد.

راجر:خب تلافی کردی، حالا بیرون.

زین: تلافی کردم؟ نصفشه کونی.

راجر:توهم از خونِ همین کونی‌ای.

با پوزخند گفتو تلو تلو خوران بلند شد و خودشو به دیوار تکیه داد و زین نزدیک شد و دستمال خونیه گوشش به سینه راجر کوبید.

زین:بیا هم خونِ مزخرفم؛ بگیر با این دماغ جرخوردتو پاک کن.

داد زد و نفس نفس زد. راجر چندبار پلک زد و زین با عصبانیت پشتشو به راجر کرد و دستاش رو مشت کرد.
دلش میخواست دوباره و دوباره راجرو بزنه و براشم مهم نبود که واقعا تقصیر راجر باشه یا نه. به هرحال خماره، پس یعنی چیزی از موادی ک کشیده به زین نداده. به این دلیل هم پس میتونه بزنتش.
یکدفعه راجر دستاشو دور زین حلقه کرد و محکم چسبیدش و چشمای زین گرد شدنو اخم کرد.

زین:اوی، ولم کن نفله.

راجر:نمیذارم، نمیذارم.

در گوشش گفت. دستشو توی جیب زین برد و زین بلافاصله به دستش زد.

زین: میگم دستتو بکش بیرون هرزه.

راجر: خفه شو یه لحظه.

متقابلاً داد زد و زین فقط از عصبانیت نفس نفس زد. راجر از توی جیب زین بالاخره چاقو رو پیدا کرد. زین رو ول کرد و زین عقب عقب رفت و به چاقوی توی دستش نگا کرد.
راجر واقعاً میخواست روی زین چاقو بکشه؟ مهم نبود، زین یه چاقو جیبی دیگه هم داشت.

Black River {Ziam}Where stories live. Discover now