2. B is for Black river

336 76 69
                                    

Writer's prove:

زین: حرومزاده اینجا چه غلطی میکنی؟

با صدای خیلی خش دار گفت، صدا برای لحظه ای قطع شد و اون فرد با تعجب به زین نگاه کرد.
با خودش فکر کرد که به جز خودش هم یعنی کسی اینجا میاد؟ پس چرا تاحالا اونو ندیده؟ بالأخره انگار نوری به زندگی افتضاحش تابیده بود. می‌دونست لبخند زدن هاش یك روزی نتیجه می‌دن.
صاحب صدا بلافاصله لبخندی زد، حرفاشو نادیده گرفت. از روی سنگ بلند شد و مستقیم توی چشماش نگاه کرد.

لیام: اینجا منظره ی قشنگی داره، از دیدنتون خوشحالم. فکر نمیکردم کسی اینجا باشه.

با لبخند گفت و دستش رو سمت پسر چشم عسلی دراز کرد. زین اخمی کرد و عقب رفت.

زین: به تخمم، پرسیدم چه غلطی داشتی میکردی که اینقدر واق واقات همه جارو گرفته بود؟

تقریباً سرش داد زد و پلکش پریدگ لیام ابروهاش رو بالا انداخت و آروم خندید.
هرچند همه اینجوری حرف می‌زدن اما انگار لحن این آدم از روی عصبانیت زیاد نبود و بامزه بود.

لیام: واو! مهم نیست، من خوشحال شدم به هرحال و خب آدم به یك جایی نیاز داره تا خودش رو تخلیه کنه مخصوصاً اگه چنین جایی باشه. نه؟

با ذوق گفت و به زین که یه لحظه خوابش برده بود، نگاه کرد و سرش رو کج کرد.
نمی‌فهمید چرا یهو خوابش میبره، شایدم خیلی خسته‌س و به خاطر همینه که کمی بی اعصابه. شاید هم فقط می‌خواست فکر بکنه که نمی‌فهمه؛ به این جمله اعتقاد داشت که هرچی کمتر بدونی برات بهتره.
بدون اینکه حرفی بزنه فقط بهش خیره شد و زین یکدفعه از خواب پرید.

زین: تو جلوی من چه گهی میخوری حرومی؟

داد زد و لیام چندبار پلك زد ولی دوباره لبخند زد.

لیام: داشتیم باهم حرف میزدیم که یکدفعه خوابت برد.

زین: خب به چپم.

با بی تفاوتی گفت؛ لیام بلند و با تعجب خندید.
احتمالاً بعد از سالها، اولین صحنه از زندگی بود که دوست داشت ثبتش بکنه و از یاد نبره.

لیام: تو چقدر بامزه ای.

زین: تو چقدر مزخرفی، اصلاً من با تو چه حرفی داشتم؟

یه طرف لبش رو بالا برد و اخمی کرد؛ به لیام نزدیک شد و لیام یك قدم به عقب برداشت اما با جسارت به چشمای زین زل زد.

لیام: داشتیم راجع به این حرف میزدیم که چرا من اینجام و چرا آواز میخوندم.

زین: آواز خرِ کیه؟

با صدایی که از ته چاه درمیومد گفت و با انگشتاش چشمش رو مالید. لیام با صبوری نفس عمیقی کشید و لبخندش رو پررنگ تر کرد.

لیام: همون صدایی که بهش میگفتی واق واق.

با خنده گفت و زین شقیقه هاشو مالوند تا یادش بیاد.
البته که یادش اومد، اون صدایی که از اول تا الان که اینجاست همش تو گوششه و هنوزم انگار صداش داره توی گوشش میپیچه.

Black River {Ziam}Where stories live. Discover now