Writer's prove:
راجر: این کیه؟ ساقی جدیده؟
با خنده گفت و زین روشو برگردوند و چندبار پلک زد و نفس عمیقی کشید.
واقعا نمیدونست چی باید بگه. انگار به خاطر کلمات بیمعنایی که لیام به زبون اورده بود، تمام ذهنش سفیدِ سفید شده بود و تمام کارکنان ذهنش، یهو خوابشون برده بود. وصف ناپذیر، انگار این کلمه با اینکه بی معنی بود اما حس عجیبی بهش میداد. یه حس خالی شدن ذهن، دقیقا همین.
به لیام نگاه کرد و لیام روشو برگردوند و به زینو راجر نگاه کرد و لبخندی زد.لیام: سلام، من لیامم؛ تو باید برادر زین باشی. خیلی شبیهشی.
بلند شد و دستشو سمت راجر دراز کرد.
راجر بلند خندید و محکم با لیام دست داد و مچشو پیچوند و بلندتر خندید و لیام لبخندش ضعیف شد اما محو نشد.راجر: جون که،چشماش رنگارنگه. گلرنگه رنگارنگه چقدر همه چی تخمی رنگیه.
بلند بلند گفت و دور خودش چرخید و خندید.
زین چندبار پلک زد و سعی کرد نفساشو تنظیم کنه.
یک هنگ اساسی کرده بود. نمیدونست اصلا باید در برابر اون پسر چشم آبی-قهوه ای چیکار کنه. بزنتش درحد مرگ یا باهاش کمی کنار بیاد یا اینکه ازش بترسه که گزینه سه مسلما خط میخوره. یعنی اون میتونست با اون پسره ی عجیب حتی یکمم ک شده کنار بیاد؟کنار اومدن برای زین یه چیزی عجیب تر از خودِ اون پسره، لیام بود.
لیام خندید و دستشو روی دهنش گذاشت.لیام: مثل خودت بامزس.
زین: خفه شو دیگه بسه.
با تمام توانش داد زدو دستاش رو روی سرش گذاشت. با اخم غلیظی به لیام نگاه کرد و لیام ابروهاشو بالا داد.
لیام: چرا؟ اذیت میشی؟ببخشید.
با لبخند محوش گفت و زین با گیجی بهش نگاه کرد و به راجر که با اخم اون دوتارو نگاه میکرد، نگاه کرد.
راجر: جواب منو ندادی.
زین: اینجا زندگی میکنه، کمو بیش میشناسمش.
سریع گفت و راجر اخمش بیشتر شد و لیام با لبخند به زین نگاه کرد.
چقدر خوب یادش مونده بود و راستشو گفته بود.اون مطمئنه که زین واقعا یه روح زیبا داره. لیام روح های زیبا رو همیشه دوست داشت.راجر: اوم، این همون جنده ایه ک دیشب اومده بود؛ مگه نه؟
با نیشخند گفت و زین سرشو تکون داد و راجر پوکر نگاش کرد.
یه نگاهی به لیام انداخت و اخمی کرد. توی اون چشم هاش چیزی وجود داشت که راجر رو عصبی میکرد. یک چیز عجیب مخالف با رفتاری که داشت!
سرشو رو به زین برگردوند و سمت رفت.راجر: و توعم همونجا ولش کردی تا بره؟ اره؟ که یکدفعه بره شهر خبرم چاپ کنه لابد.
با فریاد گفت و زینو هل داد و زین اخم بزرگی کرد و خواست جلو بیاد که لیام جلوتر اومد.
YOU ARE READING
Black River {Ziam}
Mystery / Thriller[On hold] « زوزهٔ وحشتناك باد رو شنید. جلوی اشك هاش رو گرفت. چقدر ترسناك بود که مردن یك نفر براش اهمیت داشت....! » Warnings⚠️: Violence, Cannibalism