Black River {Ziam}

6.F is for Fucking brothers

| Tomorrow 11:40 a.m |

Writer's prove:

- عییییییییییع عییع !

با صدای بوق کامیون مسخره‌ی راجر، پلکاش اروم روی هم لغزیدنو خواست سرشو توی تشکش ببره، که با زمین سفت مواجه شد.

زین: فاک.

زیرلبش گفت و سرشو بلند کرد و پیشونیشو مالوند و چشماشو اروم باز کرد.
خبری از چهار دیوار اتاقش نبود پس حدس زدن اینکه توی اتاق راجر خوابیده هم کار سختی نبود.
اخم ریزی کرد و به دستش نگاه کرد که کمی خونی شده و پوفی کشید.
براش عادی شده بود که یادش نمیومد چطوری خوابیده و کی خوابیده، برای اهالی رود سیاه چیز خیلی عادی بود ولی یک چیز براش خیلی عجیب بود. اینکه حس میکرد تو خواب، راه رفته و به یک جای دیگه رفته، که خیلی براش آشنا بود. بلندی های تپه که اما این اصلا ممکن نیست! چون زین بلافاصله که بخواد بلند بشه و راه بره، به پایین پرت میشه. لابد راجر دیشب بهش یه چیز خیلی قوی داده.
شونه بالا انداخت و خیلی اروم بلند شد و چشماشو مالوند و با اخم به مه بالا سرش نگاه کرد.
سقفی که از مه پوشیده شده بود، از خاکستری تیره تبدیل به خاکستری به اضافه‌ی کمی زرد شده بود و خبری از باد نبود.
از اتاق راجر بیرون اومد و بلافاصله به یکی برخورد کرد و تلوتلو خوران به دیوارِ راهرو خورد.

زین: عوی دیکهد، حواستو از تو کونت دربیار!

با عصبانیت گفت و اون شخص صداشو صاف کرد و زین با دیدنش ابروهاشو بالا داد.

ارباب: جملتو اصلاح کن.

زین: کاری داشتین ارباب؟

دست به سینه جلوی اربابا وایساد و ارباب سرشو تکون داد و اخم غلیظی کرد.

ارباب: چه غلطی کردی، زین؟ میدونی که بهتره از زبون خودت بشنوم و اگه زبونت درست کار نکنه مجبورم کلا از کار بندازمش.

با لحن ترسناکش گفت و زین هم اخم کرد.

زین: کی؟

ارباب: دیشب.

زین: دیشب من غلطو نکردم، نگهبانای بدرد نخور کردن. حرومیا سر پستشون خواب بودن من بیدار شدم اومدم جمعشون کردم.

ارباب: و؟

زین: و سروصدامون زیاد بود و نزدیک بود که بیدار بشین و ظاهرا که نشدین.

تقریبا سوالی گفت و ارباب نیشخندی زد و نزدیکتر اومد و اخم زین محو شد اما عقب نرفت.

ارباب: کی اونجا بود دیشب؟

زین: یه پسره مو قهوه‌ای. اینقدر زده بود که نمیفهمید کجاست و چی میگه.

ارباب: من یه چیز دیگه شنیدم.

چشماشو تنگ کرد و زین با بی تفاوتی ابروهاشو بالا داد.

زین: از همونا که خواب بودن؟