chapter 1

1.2K 60 11
                                    

چروک روى دامن طوسى لباس فرمم و صاف کردم و آخرين سنجاق و به موهام زدم, همه ى ما مجبوريم لباس فرم بپوشيم و فقط استادا تو انتخاب لباس آزادن
پايين لباسمو فرو کردم تو دامنم و جوراب سفيد فاق بلندم و پوشيدم خودمو تو اينه نگاه کردم
اين لباسارو تازه گرفتم چون لباساى قبليم برام کوچيک شده بود 18 ساله که همين يونيفرم و ميپوشم
به ساعت ديوارى خوابگاه نگاه کردم بايد برم تو صف پيش بقيه وايستم.
همه کنار هم و منظم تو صف دخترا وايستاديم طبق معمول خانم مدير تو جايگاه مخصوصش پشت ميکروفون وايستاد موهاى کوتاه و طلاييش و مرتب کرد اون امروز يک کت دامن قرمز پوشيده

زودتر از اينکه شروع کنه من پيش خودم گفتم [صبح بخير گاردن هيلز] اون درست بعد من گفت و ما همه باهم گفتيم " صبح بخير خانم هيلز"
" خب همونطور که ميدونيد گروه بندى ها نزديکه و من بعد امتحاناى ترم از همتون به طور جداگونه تست ميگيرم پس بهتره خودتون رو خوب اماده کنيد ... همچنين ميخوام دکتر جديد مدرستون رو معرفى کنم خانوم بنت "

خانم بنت بلند شد و لبخند زد
" همه ى قوانين مربوط به روابط معلم ها براى دکتر هم صدق ميکنه مفهومه؟"
دوباره همه با هم گفتيم " بله خانوم"
___________________________________________

کلاس اولم تاريخ بود وارد کلاس شدم و نگاها به من برگشت من اينجا هيچ دوستى ندارم يعنى اينجا هيچکس از من خوشش نمياد اونا به من ميگن شير برنج چون موهاى بور و صورت بى روحى دارم , تنها دوست من اينجا ديو.
با نگام دنبال ديو گشتم يکى از ته کلاس داد زد "سلام شير برنج"
و همه خنديدن متاسفانه ديو اينجا نيست و اين خيلى بده
کاش اينجا بود اون معمولا نميتونه از من دفاع کنه ولى همين که هست باعث ميشه اعتماد به نفسم بالا بره.
يک جاى خالى پيدا کردم خوشبختانه يک تک صندلى گوشه ى ديوار بود حداقل اينجورى کسى نميتونه اذيتم کنه
بدون اينکه چيزى بگم رفتم نشستم که ناگهان حس کردم پشتم خيس شده و صداى شکستن يک چيز و شنيدم و بعد همه با هم خنديدن
البته که نقشه بود يه صندلى خالى اونم گوشه ى کلاس؟؟.اصلا چجورى اون تخم مرغ لعنتى رو نديدم؟ من يه احمقم
حس کردم سرخ شدم و بغض گلوم و ميفشرد سريع از جام بلند
شدم که برم بيرون
" کجا ميرى شير برنج؟" يکى از پسر هاى کلاس گفت الکس فکر کنم واسم مهم نيست اسم لعنتيش چيه فقط ميخوام برم بيرون
چند تا از دخترا دم در کلاس وايستاده بودن و با تمسخر نيشخند ميزدن, نميتونستم اينهمه تحقير و تحمل کنم با عجله از کلاس بيرون رفتم و حس کردم گونه هام خيس شده
از اينهمه سال تحقير شدن خسته شدم سر خودم داد زدم چرا نميتونم از خودم دفاع کنم؟؟ من ترسوى بزدلم
با سرعت به سمت دستشويى دخترا دوييدم تا کسى اشکامو نبينه
که محکم خوردم به سينه ى يکى با ترس سرمو بلند کردم چونم ميلرزيد
لعنتى موهاى کوتاه و مرتب کت و دامن قرمز و کفش هاى پاشنه بلند اون خانوم هيلز بود
___________________________________________
اين هم از اولين چپتر ايده اين داستان و از چند تا فيلم مختلف گرفتم اميدوارم خوشتون بياد
راى و نظر بديد که چپتر بعدى رو هم پست کنم

Who Am I ?Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang