_تهیونگ میتونی اینو چک کنی ؟
این قتل نیست و راجب دزدیده شدن یک دختره
من هرچقدر فکر کردم نتونستم ربطشونو به هم بفهمم میشه تو نگاهش کنی؟
+بزار ببینم چی اینجا داریم
اسمش مایاس و هشت سالشه و بین ساعت 4 تا 6 تو پارک بوده و بعد از مدتی متوجه گم شدنش شدن و احتمال دزدیده شدن وجود داره
چند ساعت از مفقودیش میگذره؟
میدونی ک حداقل باید 16 ساعت بگذره تا ما بتونیم وارد عمل شیم و..
چرا قیافت اینجوریه؟
_چون 3 روزه که از مفقودیش میگذره
چشم هاش درشت شد و اه کلافه ای کشید
3 روز گذشته بود؟
+3 روز گذشته و خانوادش تازه الان خبر دادن و پرونده تشکیل دادن؟
احتمالش زیر 30 درصده که زنده پیدا شه
_چرا همچین حرفیو میزنی ؟
+3 روزه که یه دختر هشت ساله دزدیده شده حتما کسی که اون بچرو دزیده یا کشتتش یا فروخته
خودتو جای قاتل فرض کن تو چنین ریسکیو میکنی که یک بچرو 3 روز نگه داری؟؟
_نه خب قطعا سعی میکنم روز اول خلاص شم ولی شاید میخواد باج بگیره
+این احتمالم هست ولی مگه خانوادش تماس مشکوک یا ی همچین چیزی دریافت کردن؟
_نه اینجا چیزی راجب این موضوع نوشته نشده
+تمام کشتیایی که از بندر قراره خارج بشنو چک کنید
بیا حداقل امیدوار باشیم که فروخته باشنش
یک گروه تجسس بفرست که جنگلارو چک کنه با پلیس محلی تماس بگیر که اگه اتفاقی افتاد مارو خبر کنن
×افسر کیم تو با چه اجازه ای داری همچین دستوری میدی ؟
صدای قدم های محکم و مصممی بهش نزدیک و نزدیک میشد و حالا اون صدا دقیقا تو فاصله دو قدمیش قطع شده بود و صدای رسا فرماندش باعث میشد چشم هاشو محکم روهم فشار بده و سعی کنه افکار پر سر و صداشو جمع و جور کنه
چرا اینجا انجام هرکاری غلط بود؟؟
+این پرونده من نیست و فقط پی می ازم کمک خواست و من کمکش کردم
ولی اگه از نظر شما مشکلی تو حرف هام بود میتونید اصلا در نظرشون نگیرید
×میتونی مسئولیت این حرفاتو قبول کنی ؟
تهیونگ شوکه از جوابی که گرفته بود به فرماندش که داشت با چهره ای خنثی نگاهش میکرد خیره شد
+حرف هام بنا به اموزش هایی که دیدم هست و من حتی کامل پروندرو نخوندم و نظری که دادم تقریبا میتونه درست و منطقی باشه ولی بازم باید با تمرمز بیشتری روش کار کرد تا نظر نهاییو...
×فکر کنم فقط حواب سوالم با اره و نه بود نه اینکه برام سخنرانی کنی!
سادس
ازت پرسیدم این پروندرو میتونی قبول کنی یا نه؟
تمام این اتفاقاتی که یهویی در عرض چند دقیقه براش اتفاق افتاده بود باعث شد چند ثانیه به فکر فرو بره
واقعا میتونست ؟
+بله قربان!
جونگکوک نگاهی سریع از بالا تا پایینشو گذروند و روی صحبتشو به سمت پی می گرفت
×افسر پی برو به گروه ها بگو مسئولیت این پرونده با افسر کیمه از امروزم میتونید کاراشو انجام بدید و فقط 48 ساعت وقت دارید
اگه تا اون موقع تونستی پروندرو حل کنی که میتونی تو عملیات باهامون بیای
ولی اگه نتونستی مجبوری از فدرال بری
قبول میکنی ؟
از فدرال بره ؟؟
میتونست این ریسکو بپذیره ؟
+بله قربان
بعد از رفتن جونگکوک، پی می سریع سمت تهیونگ برگشت و با هول تکونش داد
_هی تهیونگ چیکار کردی پسر شوخیت گرفته ؟؟
به نظرت میتونی از پسش بر بیای؟؟
تو حتی هنوز کاملا پروندرو نخوندی
+نمیدونم ولی خب ی حسی میگفت که از پسش بر میام
_تو واقعا کله شقی میدونی اگه نشه مجبوری از فدرال بری؟
+گوشام سالمه هنوز و شنیدم
ولی الان وقت برای این حرفا نیست و بهتره بریم سره عملیات
YOU ARE READING
Life With Death
Mystery / Thrillerکاش توهم مثل بقیه فکر میکردی من یه ادم افسرده و بدبختم و با نگاه سرشار از ترحمت از کنارم میگذشتی ولی تو موندی... موندی و بهم زندگی کردنو هدیه دادی ولی یه چیزیو یادت رفت بهم یاد بدی که چطوری زندگی کنم...