توجه: اون قسمتایی که • اینو داره نشون میده که یه خاطره رو به یاد آورده
"من دوست دارم نه به خاطر اینکه من دوست دارم خودم دوست داره کاش یادت نره اینو "
+من کجام ؟
_اومم خونه من ؟
احساس کردم دزدیده شدم ولی چرا ؟ من نه پول داشتم نه وسیله باارزشی پیشم بود ....اخخخ چرا انقدر سرم درد میکنه ...
این پسره بهش نمیخوره دزد باشه ...
اوفف انگار کتکم زدن
+اینو که فهمیدم ولی چرا ؟
_تا فرار نکنی
الان دیگه مطمئن شدم که یکی منو دزدیده اینو گذاشتن مراقبم باشه اوه صبر کن شاید من پسره رییس جمهوری چیزیم که منو دزدیدن از بابام پول بگیرن بهتره خودمو بزنم به بدبختی ولم کنن برم ...گشنمه ...بی شخصیتا یدونه آب ندادن بهم نترسیدن یهو کف کنم بمیرم ؟
+اگه ازم پول میخوای بهتره بهت بگم که دلتو صابون نزن من هیچی ندارم
_پول ؟؟
+نه پس منو برایه خوشگلی نیاوردید اینجا که یا پول میخواید یا میخواید منو بکشید
_حالت خوبه ؟؟
+به نظره تو ؟
_من جونگکوم
+منم تهیونگم
_خب ؟
+خب ؟
خدایا این پسره یه تختش کمه انتظار داره بپرم بغلش بگم خوشبختم اقایه قاتل زنجیری مرسی که منو دزدیدی داری بهم گشنگی میدی تا بمیرم بعد تاکسی درمیم کنی ؟
_یعنی خیلی محکم زدم به سرت مغزت تکون خورده ؟
+از من چی میخواید ؟
_چرا طوری رفتار میکنی که انگار من قاتلم ؟
+من الان تو خونه خودم نیستم و تو خونه توام و تورو نمیشناسم پس یعنی منو دزدیدی و میخوای بکشی
_تهیونگ ....تو چیکاره ای ؟
+من خب ....اممم من ..
_کجا زندگی میکنی ؟
.....
بازم هیچ جوابی ...این شک جونگکوکو به یقین تبدیل میکرد ...ولی قبل از همه اینا باید جواب قطعی میگرفتن(مطب دکتر )
~متاسفانه ضربه مستقیم رو مخچه تاثیر گذاشته و بیمار برایه اینکه مشکلات روانی داشته و دارو هایی با دوز بالا مصرف میکرده مغز اتفاقات گذشتشو از بین برده و خب امکان برگشت داره ولی امتحان نکردنش بهتر از تلاش کردنه چون درصد برگشتش پایینه
_خب الان ما باید چیکار کنیم اون قبلا یه زندگی داشت و کارو و یه هویت داشت یعنی میگید همه اینارو بزاریم کنار ؟
~من نمیدونم چه اتفاقی تو گذشته برایه اقایه کیم افتاده ولی حتما اتفاقایه خیلی بدی بوده که مغز فرمان پاک شدنشو داده ....شاید واقعا بهتره که برنگرده اینطور فکر نمیکنید ؟؟
بعضی وقتا فراموشی بهترین اتفاقیه که میتونه بیفته و اونطور که گفتید مشکل روانی داشته و شاید الان بهترین موقعیتیه که بتونه یه هویت جدید و یه فرد جدیدو بسازه درست نمیگم ؟
_به هرحال ممنونم
.
.
.
.جونگکوک تو اتاقش نشسته بودو فکر میکرد ...شاید واقعا درست بود ...شاید واقعا نباید سعی میکرد که تهیونگ زندگیشو یادش بیاد چون بلاخره زندگی خیلی خوبی نداشت
هویت جدید ..
زندگی جدید
آدمایه جدید
بدون هیچ عشقی
بدون اینکه بدونه پسری که چند متر باهاش فاصله داره هنوزم قلبش داره تند تند میتپه
جونگکوک میتونست عادی باشه نه ؟
باید تلاش میکرد ..
نباید زندگی تهیونگو دوباره به یه تراژدی تلخ تبدیل کنه ..
باید میگذشت ؟
اینهمه منتظر مونده بود ...
از زندگیش گذشته بود
الان باید از قلبشم میگذشت ؟؟
YOU ARE READING
Life With Death
Mystery / Thrillerکاش توهم مثل بقیه فکر میکردی من یه ادم افسرده و بدبختم و با نگاه سرشار از ترحمت از کنارم میگذشتی ولی تو موندی... موندی و بهم زندگی کردنو هدیه دادی ولی یه چیزیو یادت رفت بهم یاد بدی که چطوری زندگی کنم...