{میدونید ادما موجودات خیلی جالبین
عاشق میشن
تمام زندگیشونو به پاش میریزن
البته این از نظر خودشونه
تو یه رابطه هردو نفر یه وظایفی دارن که از نظرشون به پا ریختن زندگیشونه
البته اینم یه زمانی داره وقتی عشقشون ته بکشه و تموم شه این به پا ریختنه تبدیل میشه به حرفایی مثله
لعنتی نمک نشناس من زندگیمو برایه یه ادمه عوضی حروم کردم ... یا ..من جوونیمو پات گذاشتم میدونی چقدر موقعیت هایه خوبمو برایه تو از دست دادم بقیه راست میگفتن تو لیاقت منو نداری
دیدید همون عشقایی که خودشون فکر میکردن یه عشق اسمونیه تبدیل به اینا شد فقط در عرض چند دقیقه}جونگ کوک تصمیم گرفته بود که با پی می بره ولی یه حسی بود که بهش گفته بود باید بمونه و جونگ کوکم بهش گوش داده بود
تهیونگ با جدیت تموم به مانیتور خیره بودو داشت شکایت هارو ثبت میکرد
جونگ کوک پشت تهیونگ وایستاده بودو بهش نگاه میکرد از نظرش تهیونگ باید یه شغل ظریف ترو انتحاب میکرد درسته جدیتش تو اینکار بالاس ولی محض رضایه خدا بیشتر شبیه ایدلاس تا مامور
× فکر نمیکردم واقعا بخوای اضافه کاری بمونی اونم برایه یه هفته!!
تهیونگ هیچ حرفی نمیزد البته عادی بود تهیونگ ادم اهل حرفی نبود پس جونگ کوک تصمیم گرفت ادامه بده
× گفتم که نیاز نیست باهام زیاد رسمی باشی مثل منو پی می البته قضیه ما دوتا خیلی درازه میخوای کمکت کنم؟ نمیخوام همین اول کاری فکر کنی که این شغل چقدر رو مخه
تهیونگ بازم جواب نداده بود حتی روشم برنگردونده بود به جونگ کوک خیلی بر خورده بود فکر نکرده بود تهیونگ بخواد اینجوری باهاش برخورد بکنه درسته گفته بود زیاد رسمی نباشه ولی این دیگه خیلی بی ادبی بود
× بهتره کارتو درست انجام بدی
و بازم هیچ ریکشنی از پسر دیده نشد روشو برگردوندو سمت در حرکت کرد از همون اولشم میدونست اشتباه محض کرده بود
+ فرمانده!!
جونگ کوک روشو برگردوندو به چشمایه کاسه خون و متعجب تهیونگ نگاه کرد چرا باید الانم خوشگل باشن! اینا چیه که میگه از خستگیه حتما
+شما نرفته بودید؟
× منظورت چیه ؟
+ فکر میکردم با افسر پی رفته باشید
× حالت خوبه؟! منکه خیلی وقته اینجام
+ متاسفم داشتم هندزفری تو گوشم بود متوجه نشدم
کوک که تازه متوجه هندزفری ها شد پوفی کردو روشو برگردوند تقصیر خودش نبود هندزفری ها زیر موهایه بلندش مخفی شده بود
+ شما هندزفریمو ندیدین؟ در ثانی به این فکر نکردین که چرا جواب نمیدم ؟
× زیر جنگل آمازونت بودن ندیدم حالا چی گوش میدادی؟
تهیونگ که از تشبیه موهاش به آمازون تعجب کرده بود به این فکر کرد شاید باید کوتاه کنه موهاشو
یدونه از هندزفریاشو تو گوش جونگ کوک گذاشتو اهنگ مورد علاقشو پلی کرد
از نظرش اهنگ هایی که گوش میدیم نشون از شخصیتمون میدن نشون از باطنمون و فکرامون میدن
{You said "Forever" in the end I fought it
Please be honest are we better for it? }× هوممم بهت نمیخوره از اینجور اهنگا خوشت بیاد ؟
+ چرا این فکرو میکنی ؟ ؟
× نمیدونم فقط بهت میخورد imagine dragons گوش بدی یا تو این سبکا
+تاحالا گوش ندادم
× حتما گوش بده
با سر تایید کرد و دوباره سمته مانیتور برگشت
+ میتونم راحت حرف بزنم ؟
× بستگی داره تا چه حد بخوای راحت حرف بزنی
+ بستگی به دیدی داره که ادما بهش نگاه میکنن
چرا تغییر کردی ؟ منظورم اینه که تو مافوق منی و خب یکم فرق کردی
× مگه باید دلیلی داشته باشم ؟
× ترحم میکنی ؟
× و اگه بکنم ؟
+ از آدمایی که ترحم میکنن بدم میاد
×مشکل شماها همینه وقتی آسیب میبینید تا یکی میخواد بیاد کمکتون کنه فکر میکنید داره ترحم میکنه
+ من باید به کارام برسم و شما شیفتتون تموم شده
× آره خب صحبت جالبی بود شیفتت خوش بگذره
دوباره با سر تایید کردو زیر چشمی رفتنشو دنبال کرد
خیلی رو مخ بود معلوم نبود چشه انگار همه چی دانه دنیاس حرفایه فلسفی میزنه
سرشو چندبار تکون دادو چشمایه خستشو مالش داد تا صبح باید بیدار میموند به لطف اقایه همه چیز دان
YOU ARE READING
Life With Death
Mystery / Thrillerکاش توهم مثل بقیه فکر میکردی من یه ادم افسرده و بدبختم و با نگاه سرشار از ترحمت از کنارم میگذشتی ولی تو موندی... موندی و بهم زندگی کردنو هدیه دادی ولی یه چیزیو یادت رفت بهم یاد بدی که چطوری زندگی کنم...