هزار سال پیش امگای سفیدی به دنیا اومد که از طرف الهه ماه به عنوان فرزند ماه معرفی شد امگای سفید جفت گرگ سیاه و خون خالصی بود که بعد مارک شدن توسط هم قدرت های زیادی به دست آوردن سال های اول همه چیز خوب پیش میرفت که آلفای امگای جوان تحد تاثیر شیطان همراه جادوگری برای کمک و آوردن شیطان به زمین غیب شدند اما مدتی بعد توسط سلنه پیدا و به غاری تبعید شدند.
همه با بهت به امگای سفید روبه روشون خیره شدن
الفایی جلو اومد تا به امگا حمله کنه که دو گرگ طوسی جلوی راهش رو گرفتن از رایحه هاشون میشد تشخیص دادکه پدر و یونگی هیونگش هستن دو گرگ نسکافه ای هم جلو اومدن و با حس رایحه شکلات و قهوه سرش رو بلند کرد و به آلفای خرگوشیش خیره شد تنها رایحه ای که حس میکرد رایحه شکلات و قهوه پسر بود
آلفا به سمتش اومد و دستش رو به پوزه سفیدش کشید و به نشونه محافظت جلوش ایستاد.
_نگران نباش هیونگیتهیونگ امگایی بود که به تمام چهار پک اصلی کمک میکرد و الان کسی نمیتونست
باور کنه اون پسر میتونه مثل اون امگای افسانه ای موجب نابودی باشهگرگ هایی که برای محافظت از امگا ایستاده بودن غرشی کردن گرگینه ها در هر دو حالت انسان و گرگ سرشون رو پایین انداختن تا آلفا ها و امگاها لباس بپوشن
بعد پوشیدن لباس دوباره دور امگا ایستادند
_اینکه پسر من یه امگای سفیده به این معنی نیست که حتما قراره مثل امگای سفید قبل باشه_درسته
همه با شنیدن صدای نا آشنایی به سمت صدا برگشتن
_سلنه؟
تهیونگ با شک زمزمه کرد
زن لبخند زیبایی زد و سری تکون داد
_درستحدس زدی فرزند ماهتهیونگ جلو رفت و روبه روی سلنه ایستاد و با بغض زمزمه کرد
_چرا من ؟
سلنه دستی روی موهای آبی پسر کشید و با صدا آرومی شروع به حرف زدن کرد
_چون تو و جفتت تنها کسانی هستید که قدرت مقابله با تیارا و ارتور رو دارید
_من جفتمون پیدا نکردم .
تهیونگ با صدای آرومی زمزمه کرد
_دقت کن تهونگ کسی که رایحه ش بهت آرامش میده کسی که دوست داری همیشه کنارش باشی
بعد گردنبندش رو از دور گردنش باز کرد و سمت گردن گندمی پسر برد همونطور که آروم قفلش رو روی گردنبند قبلی میبست
با صدای بلندی گفت_آینده خوبی در انتظار همه ست......لطفا تحمل کن
جمله آخر رو خطاب به تهیونگ گفت و زیر نور ماه ناپدید شد《کسی که رایحه ش بهم آرامش میده
کسی که دوست دارم همیشه کنارش باشم》با خودش گفت و به سمت جمعیت برگشت
نفس عمیقی کشید و با حس رایحه شکلات و قهوه لبخند زیبایی زد
درسته《جونگ کوک》
~~~~~•~~~~~•~~~~~•~~~~~•~~~~•~~~~~•
اممم
پارت کوتاه بود ؟اشکال نداره گفتم که پارت بعدم امروز آپ میکنم(:
I love you
YOU ARE READING
°•ᗷᒪᑌEᗷEᖇᖇY•°
FanfictionPart of the story: هزار سال پیش امگای سفیدی به دنیا اومد که از طرف الهه ماه به عنوان فرزند ماه معرفی شد امگای سفید جفت گرگ سیاه و خون خالصی بود که بعد مارک شدن توسط هم قدرت های زیادی به دست آوردن سال های اول همه چیز خوب پیش میرفت که آلفای امگای جوا...