_کوک ؟
_کوکی ؟
_جونگ کوک ؟
_هانی ؟
_آلفای خرگوشی ؟
اخمی کرد و لگد آرومی به پای پسر که روی تخت خوابیده بود زد
با فکری که به ذهنش رسید لبخند کوچیکی زد و با پرش کوچیکی خودش رو روی پسر مومشکی انداخت
صدای خنده ی بلند امگا و ناله ی از روی درد آلفا توی اتاق پیچید
بوسه ای روی سیب گلوش نشوند و گاز ریزی ازش گرفت
_کلوچه؟ببخشید باشه نباید داد میزدم معذرت میخوام
پسر آلفا بی توجه بهش سرش رو سمت دیگه ای چرخوند
با حرص گاز محکمی از شونه ی پسر گرفت
بعد چند دقیقه خسته از بی محلی های دوست پسرش بلند شد و با بغض لب زد
_بیخیال کوک گفتم معذرت میخوام چرا انقد اذیت میکنی تو میدونی الان تو چه شرایطی هستم من فقط میترسم نتونم از مردم محافظت کنم
بلاخره صدای آلفا بلند شد
_ من میفهمم اما متنفرن از اینکه فکر میکنی تنهایی باید همه ی کار هارو انجام بدی اینکه نمیبینی من و تمام اون کسایی که اون بیرون نشستن الان نگران تو هستن
تهبونگ با بغض سرش رو روی شکم سفت پسر فشرد
_حق باتوعه کیک عسلی ،من واسه جنگیدن زیادی ضعیفم من لعنتی حتی نتونستم یه رابطه رو ....کاری که همه ی زوج ها انجامش میدن تحمل کنم
جونگ کوک اخم کرد و طی حرکتی بدن جفتش رو زیر خودش کشید
_تو ضعیف نیستی ته چرا حرفم رو میپیچونی آخه ؟
برای عوض کردن جو بینشون با شیطنت گازی از نوک بینی پسر موآبی گرفت و لیسی به خط فک خوش حالتش زد_خب نظرت چیه ببینیم قوی هستی یا نه ؟
با لرزش مردمک چشم های امگا لعنتی به خودش فرستاد و کنارش دراز کشید بعد چند لحظه با حس سوزش ریز سیب گلوش و خیس شدن قسمتی از گردنش آهی کشید و کمر باریک امگا رو توی مشتش فشرد
تهیونگ به آرومی رکابی و شلوارک آبی پسر رو از تنش خارج کرد
لب هاش رو به هم فشرد
شروع به لیسیدن شکم سفت و پک های برجستش کرد
آهی کشید و لبهاش رو به نیپل شکلاتی پسر چسبوند و به آرومی شروع به مکیدنش کرد
ترکیب سمفونی ناله های آلفا و بوسه های خیس امگا روی تن سفید پسر مومشکی تنها چیزی بود که داخل اتاق شنیده میشد
نیم خیز شد و تیشرت ، شلوار و باکسر خودش هم زیر تخت انداخت و بعد در آوردن لباس زیر پسر کوچکتر بدنهای برهنشون رو روی هم فشرد
ناله ی لذت بخش دو پسر بلند شد
بدنش رو بلند کرد و دوباره خودش رو روی بدن پسر زیرش انداخت جوری که عضو هاشون با شدت بیشتری روی هم کشیده شد
جونگ کوک لبش رو به آرومی گزید و چنگی به باسن خوش فرم پسری که با ناشیانه ترین حالت ممکن پایین تنه هاشون رو روی هم حرکت میداد زد
انگشت اشارش رو روی ورودی ملتهب پسر کشید
با یاد اوری بلایی که شب گذشته سر امگاش آورده بود پوفی کرد و با عذاب وجدان به عضو سیخ شده ی خودش و جفتش خیره شد با چنگ آرومی که به کمر پسر زد بدنش رو زیر بدن ورزیده ی خودش کشید
به سمت پلاستیک قرص های کنار تخت خم شد و بسته ی لوب و کاندوم رو از توش بیرون کشید
تهیونگ با دیدن دو وسیله توی دست پسر لگدی به ران پاهاش کوبید
_میدونم داری به چی فکر میکنی ته ته اما دکتر گفت اگه دفعه اول هم از لوب استفاده میکردیم خونریزی نمیکردی
تهیونگ با گونه هایی که از شدت شهوت قرمز شده بود آهی کشید و پایین تنش رو کمی بالا آورد تا انگشت کشیده و تتو شده ی پسر کوچکتر توی ورودیش فرو بره
با ورود اولین انگشت آلفا به ورودی ملتهب و دردناکش ناله ی بلندی کرد و سرش رو به بالش کوبید .....
••
°°
••
°°
••
°°
••
°°
KAMU SEDANG MEMBACA
°•ᗷᒪᑌEᗷEᖇᖇY•°
Fiksi PenggemarPart of the story: هزار سال پیش امگای سفیدی به دنیا اومد که از طرف الهه ماه به عنوان فرزند ماه معرفی شد امگای سفید جفت گرگ سیاه و خون خالصی بود که بعد مارک شدن توسط هم قدرت های زیادی به دست آوردن سال های اول همه چیز خوب پیش میرفت که آلفای امگای جوا...