درد شدیدی که توی ورودی و کمرش پیچید باعث به وجود اومدن اخمی بین ابروهاش شد
سرش رو به سینه ی جفتش فشرد و ناله ای کرد
با بیشتر شدن سوزش و درد پایین تنش گاز محکمی از سر سینه ی پسر که با آرامش عجیبی خوابیده بود گرفت
با شنیدن صدای آخ پسر با رضایت دندون هاش رو از گوشت سفید و سفت سینه ی آلفا بیرون کشید و به چشم های خمار و متعجبش خیره شد
زبونش رو با شیطنت بیرون آورد
و در مقابل نگاه متعجب پسر کوچکتر به سرعت نیمخیز شد و خب کیه که بعد یه رابطه طولانی اینطور به سرعت عضلات بدنش رو حرکت بده ؟
صدای آخ جیغ مانند امگا باعث هوشیار شدن پسر مومشکی شد
با نگرانی واضح ای که در صدای بم صبحگاهیش واضح بود لب زد
_ته خوبی؟تهیونگ بدون توجه به پسر چشمی چرخوند و زیر لب شروع به فحش دادن کرد
خنده ی آروم جونگ کوک با برخورد بالش سفید رنگ تخت توی صورتش نصفه موند آخی گفت و به لبخند مظلومانه ی امگا خیره شد
امگا بعد چند ثانیه با صدای بلند شروع به جیغ زدن کرد
_مرتیکه پاشو برو وان رو پر کن دیگه_وایساده منو نگاه میکنه
_ یکم از فیلما یاد بگیر
_ عوضی بی شخصیته، بی احساس...جونگ کوک که بابت تغییر مود یکدفعه ای جفتش بهت زده به دیوار سفید رو به روش خیره شد
از جاش بلند شد و قبل از اینکه بالش دوم وسط صورتش فرود بیاد به سمت حموم پا تند کرد
بعد چند دقیقه از در طوسی رنگ حموم خارج شد و
بعد رسیدن به تخت بدن دردناک امگا رو روی دستش بلند کرد
امگا برای خالی کردن حرصش شونه پسر بیچاره رو محکم بین دندون های تیزش فشرد
پسر کوچکتر از حرکت ایستاد و چشم هاش رو روی هم فشرد
آهی کشید و بعد کشیدن نفس عمیقی بوسه ای روی پیشونی پسر بزرگتر نشوند
......
به آرومی توی بغل پسرش دراز کشیده بود و پسر با دستش در حال پخش کردن آب گرم روی بدن امگاش بود
آهی از لذت برخورد گرمای آب و بوسه های شیرینی که رو پوست شونه و گردنش مینشست کشید
_دوست دارم
نجوای شیرین پسر زیر گوشش لبخند بزرگی روی لبهای بی رنگش نشوند
احساس ضعف شدید بدنش ،سوزش و درد غیر قابل تحمل پایین تنش باعث شکل گرفتن اخم بزرگی بین ابروهاش شدسرش رو با بیحالی به سینه ی آلفا که با نگرانی
بهش خیره بود تکیه داد
انگشت اشارش رو به سمت ورودیش برد و شروع به فشار دادن و مالیدن حفره ی دردناک پایین تنش کرد
سوزش بی نهایت ورودیش مانع تحریک شدنش میشد* پس با سرعت بیشتری انگشت های کشیدش رو روی ورودی دردناکش حرکت داد
جونگ کوک از جاش بلند شد
بعد شستن موهای کفیش و بستن حوله ی مشکی رنگی دور کمرش بوسه ای روی موهای خیس امگا نشوند
_ یکم توی آب گرم بمون میرم ببینم مسکن دارم یا نه تکون نخور باشه ؟امگا با چشم های اشکی سری تکون داد و بعد خروج آلفا از حموم نفسش رو همراه ناله ی بلندی که بخاطر نگرانی بیش از حد پسر توی سینش حبس شده بود بیرون فرستاد هق هقی کرد و به دیواره های شیشه ای وان چنگ زد
لعنتی به خودش بخاطر پیشنهاد مسخره ی دیشبش فرستاد و سرش رو به دیوار پشت وان چسبوند
با بیشتر شدن دردش چشمهاش رو باز کرد و سرش رو چند بار به دیوار کوبید
به آب داخل وان نگاه کرد و با دیدن قرمز شدن بخش بیشتر آب جیغی کشید
زنگ در به صدا در اومد
با بیحالی چند بار اسم آلفاش رو زمزمه کرد
پسر کجا بود ؟
چرا تو این موقعیت تنهاش گذاشته بود ؟
YOU ARE READING
°•ᗷᒪᑌEᗷEᖇᖇY•°
FanfictionPart of the story: هزار سال پیش امگای سفیدی به دنیا اومد که از طرف الهه ماه به عنوان فرزند ماه معرفی شد امگای سفید جفت گرگ سیاه و خون خالصی بود که بعد مارک شدن توسط هم قدرت های زیادی به دست آوردن سال های اول همه چیز خوب پیش میرفت که آلفای امگای جوا...