ᴘᴀʀᴛ5

65 13 14
                                    

بخاطر صدای مضخرف زنگ خونه بالاخره بیدار شد به ساعت نگاه کرد از اینکه چرا زین درو باز نمیکنه کفری بود که یهو یادش اومد اون امروز رفته سرکار و مثلا قرار بود لویی غذا درست کنه واسش ولی حالا فقط یک ساعت و نیم تا برگشتش وقت داشت و صدای زنگ فقط فقط به مغز خستش بیشتر لگد میکوبید

_اومدم اومدم بابا زنگو سوزوندی چه خبرته
درو باز کرد

+امم سلام...خونه اقای مالیک

_اره کارتو بگو

+من طرح هاشونو براشون اوردم

_اوکی بده من

+نه فقط به خودشون تحویل میدیم

_اون فرم کوفتیو بده من امضا کنم من هم خونشم پس میتونم طرح هارو بگیره تو که دیگه باید این چیزارو بدونی اصن تو چجور پستچی هستی که لباسات مارکن

+من پست چی نیستم من لیام پینم و میخوام با خود زین حرف بزن.....

حرفش نصفه موند وقتی مشت لویی دقیقا خورد زیر چشمش

+اوووچ....اخ تو دیووونه ای

داد زدو گفت

_هی اینی که زدم کمتم بود نمیدونم چطور انقدر احمق بودم که زود تر نفهمیدم کی هستی و دوم اینکه بهتره دهنتو ببندی با چه جرعتی الان اینجایی و میخوای با زین حرف بزنی ؟؟

*لیام
خب بعد از شنیدن اون حرفای پسر یه چیز و خوب فهمید اونم اینه که زین همه چیو برای اون مرد تعریف کرده و الان لیام میدید که اون پسر حق داره بزنتش البته اینکه اون پسر چیکاره زینه بعد رفته بود رو نرخش چون پسر روبه روش در حد فاک جذاب بود و یه نوع حس رقابت بهش میداد ولی ترجیح داد بجای اینکه باهاش دعوا بگیره عذربخواد و ازش کمک بگیره

+اوکی ببین حق داری حق داری میدونم من رسما یه بچ بودم ولی خواهش میکنم به حرفام گوش کن من نمیدونم تو چه رابطه ای با زین داری ولی همین که اینجوری عصبی شدی یعنی برات مهمه خب ببین من یه کاری کردم و مثل چیی از کارم پشیمونم ولی خب ببین ما به زین نیاز داریم یعنی شرکت نیاز داره و یه لحظه به این فکر کن که بخاطر یه دیکهد مثل من زین داره ایندشو تباه میکنه زین پر از استعداده و اینو نمیشه نادیده گرفت و وقتی با یه کمپانی بزرگ مثل ما قرار داد ببنده میدونی چقدر براش خوبه خواهش میکنم لااقل یکم بهش فکر کن هاا؟؟

نگاهش رنگ التماس داشت و خب لویی هم با حرفاش موافق بود پس کم کم نرم شد

+حالا نظرت چیه میزاری ببینمش؟؟؟

لویی چهره متفکری به خودش گرفت و بعد چند دقیقه تصمیم گرفت به اون پسر یه شانس بده نه بخاطر خودش بلکه بخاطر زین چون میدید که زین با اون همه استعداد هنوز داره تو یه فروشگاه کوچیک لباس کار میکنه که از هر صد طرحش کلا دوتاشو انتخاب میکنن چون بودجه ندارن

Eros NemesisWhere stories live. Discover now