ᴘᴀʀᴛ13

61 11 15
                                    

*لویی
بخاطر نور افتاب چشماشو باز کرده بود که تصویر روبه روش رو دید براش رویایی بود رویایی تر از اینکه حتی تو خواب هاشم ببینه این پسر چشم زمردی دقیقا کنارش تو اغوشش درست وقتی که لویی حلقه دستاشو دور بدن بلوریش پیچیده خوابیده و حتی موقع خواب هم مثل فرشته هاست بوسه ارومی روی پیشونیش نشوند که باعث شد هری اروم چشماشو باز کنه و دوباره جنگل هاشو به اقیانوس لویی قفل کنه

_هی راپونزل صب بخیر

+صبح بخیر
لویی دستشو انداخت و کمی از موهای هری که جلو چشمش اومده بود رو پشت گوشش برد و خم شد و بوسیدش

_گفت بودم لبات طعم بهشت میده
هری خندید و گونه هاش کمی قرمز شد

_اوه میبینم که الان مثل پسر بچه ها خجالت کشیدی بیب پس اونی که دیشب داشت زیرم اه و ناله میکرد کی بود

+لو بس کن من خجالت نکشیدم

_اوهوم باشه باشه صد در صد حق با توعه

+معلومه که حق با منه
هری گفت و یه نگاه خونسرد به لویی کرد بعد یهو دهنشو کج کرد

_چیه جوجه؟

+یک به من نگو جوجه دو باور نمیشه زین یه همچین کاری کرده

_اوه بیب حالا نیاز نیست حسودی کنی من مال...

+یعنی اخه تو چقدر میتونی خوشانس باشی که اون روت لاو بایت بزاره

_وات دِ هل؟

+چیه خب

_جوجه سر صب با من بازی نکن

+بازی کنم؟

_هیچی فقط بجای پنگوئنی راه رفتن باید واست ویلچر بخریم

+هی کونم هنوز از دیشب درد میکنه

_خب تو که دوست نداری دردش بیشتر شه بیب هوم؟
لویی گفت و دستشو سمت کون هری برد و تو دستاش چلوندش

+اگه دوست داشته باشم چی😈

_خب من که اصلا ناراحت نمیشم دوباره امتحانش کنیم

+معلوم که تو ناراحت نمیشی کونه منه که پاره میشه😒

_اوه بیب زیادی بهونه نگیر

لویی گفت و دوباره هریو بوسید
................
سر میز صبحونه بودن
_راستی گوشیمو ندیدی نتونستم پیداش کنم

+چرا بیا اینها
هری گفت و گوشیو گذاشت جلوی لویی لویی گوشیو روشن کرد و به صفحش نگاه کرد با دیدن اون همه میسکال از زین به سرفه افتاد

+هی لویی خوبی چیزی شده؟

_هری زین ۲۷ بار بهم زنگ زده و بالای ۳۰ تا مسیج داده

+هی اشکال نداره حتما نگران شده زنگ بزن بهش و از نگرانی درش بیار

_من من چرا همیشه انقدر احمقم؟

Eros NemesisWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu